و.ک(353)
970819
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
بازو بند گوهر نشان انوشیروان و بزرگمهر
***
چشم تنگی و کوته بینی انوشیروان به خاطر ناپدید شدن "دُرّ در بازوبندش"، به نادیده انگاری "دُرّ در بَرَش"، (بزرگمهر ِ دانا) می انجامد.
***
کسرا با بزرگمهر در شکارگاه خفته بود که مرغی سیاه، گوهر و یاقوت بازو بند کسرا را میکند و میبلعد. شاه بیدار میشود و به بزرگمهر وزیر خردمند خود بد گمان میشود و او را سگ خطاب میکند و به زندان ش می اندازد:
برهنه شد از جامه بازوی او/یکی مرغ رفت از هوا سوی او -
فرود آمد از ابر مرغ سیاه/ز پرواز شد تا ببالین شاه -
ببازو نگه کرد و گوهر بدید/کسی را به نزدیک او بر ندید -
چو بدرید گوهر یکایک بخورد/همان دُرّ خوشاب و یاقوت زرد -
بخورد و ز بالین او بر پرید/همانگه ز دیدار شد ناپدید -
و شاه بیدار شده و به بزرگمهر بد گمان می شود:
گمانی چنان برد کو را بخواب/خورش کرد بر پرورش بر شتاب -
بدو گفت کای سگ تو را این که گفت/که پالایش طبع بتوان نهفت -
بپژمرد بر جای بوزرجمهر/ز شاه و ز کردار گردان سپهر -
بفرمود تا روی سندان کنند/بداننده بر کاخ زندان کنند -
در آن کاخ بنشست بوزرجمهر/ازو بر گسسته جهاندار مهر -