و.ک(352)
970818
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
نخوت و غرورِ انوشیروان، پیش پای بزرگمهر دانشور زانو میزند
***
آنجا که پادشاه "قاهر" بعد از نامهربانی ها و آزار و اذیت بی دریغ، بزرگمهر دانشور را به زندان می افکند و در مصاف با دانشمند "مقهور" کم می آورد.
***
کسری انوشیروان،
بدو گفت رو پیش دانا بگوی/کزان نامور جاه و آن آبروی -
چرا جستی از برتری کمتری/به بد گوهر و ناسزا داوری -
برزگمهر:
که حال من از حال شاه جهان/فراوان بهست آشکار و نهان -
فراوان ز پاسخ برآشفت شاه/ورا بند فرمود و تاریک چاه -
دگر باره پرسید زان پیشکار/که چون دارد آن کم خرد روزگار -
بزرگمهر،
چنین داد پاسخ بدو نیکخواه/که روز من آسان تر از روز شاه -
کسرا،
ز پاسخ بر آشفت و شد چون پلنگ/ز آهن تنوری بفرمود تنگ -
ز پیکان و زمیخ گرد اندرش/هم از بند آهن نهفته سرش -
کسرا:
بگویش که چون بینی اکنون تنت/که از میخ تیزست پیراهنت -
بزرگمهر،
چنین داد پاسخ به مرد جوان/که روزم به از روز نوشیروان -
چو برگشت و پاسخ بیاورد مرد/ز گفتار شد شاه را روی زرد -
و شاه این بار پیغام آور را با دژخیم و حمایل شمشیرش سوی بزرگمهر می فرستد.
کسرا:
که گفتی که زندان به از تخت شاه/تنوری پر از میخ و با بند و چاه -
کسرا خواستار پاسخ معقول و کرنش آلود از جانب بزرگمهر ست.
کسرا:
وگرنه که دژخیم با تیغ تیز/نماید ترا گردش رستخیز -
بزرگمهر،
بدان پاکدل گفت بوزرجمهر/که ننمود هرگز بما بخت چهر -
چه با گنج و تختی چه با رنج سخت/ببندیم هر دو به ناکام رخت -
نه این پای دارد به بگیتی نه آن/سر آید همی نیک و بد بی گمان -
ز سختی گذر کردن آسان بود/دل تاجداران هراسان بود -
خردمند و دژخیم باز آمدند/بر شاه گردن فراز آمدند -
شنیده بگفتند با شهریار/دلش گشت زان پاسخ او فگار -
و بدینسان ست که کسرا در برابر منطق متین و موقر بزرگمهر در می ماند و به زانو در می آید.
شاه غالب، مغلوبِ دانشمند ِ در بند می شود.