و.ک(348)
970729
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
شاهنامه و اسکندر
***
روشنک* بر تابوت اسکندر:
از آن پس بشد روشنک پر ز درد/چنین گفت کای شاه آزاد مرد -
جهاندار دارای دارا کجاست/کزو داشت گیتی همی پشت راست -
همان خسرو و اشک و فریان و فور/همان نامور خسرو شهر زور -
دگر شهریاران که روز نبرد/سرانشان ز باد اندر آمد به گرد -
چو ابری بدی تند و بارش تگرگ/ترا گفتم ایمن شدستی ز مرگ -
ز بس رزم و پیکار و خون ریختن/چه تنها چه با لشکر آویختن -
زمانه ترا داد گفتم جواز/هم داری از مردم خویش راز -
چو کردی جهان از بزرگان تهی/بینداختی تاج شاهنشهی -
درختی که کشتی چو آمد به بار/دل خاک بیند ترا غمگسار -
................................
پ ن:
* روشنک، دختر دارای داراب - همسر اسکندر
دارا به اسکندر :
ز من پاک دل دختر من بخواه/بدارش به آرام بر پیشگاه -
کجا مادرش روشنک نام کرد/جهان را بدو شاد و پدرام کرد -
مگر زو ببینی یکی نامدار/کجا نو کند نام اسفندیار -
بیاراید این آتش زردهُشت/بگیرد همان زند و استا به مشت -
نگه دارد این فال جشن سده/همان فر نوروز و آتشکده -
همان اورمزد و مه و روز مهر/بشوید به آب خرد جان وچهر -
کند تازه آیین لهراسبی/بماند کیی دین گشتاسبی -
اسکندر مادر خود را از عموریه به اصفهان، به خواستگاری روشنک میفرستد:
گر آید یکی روشنک را پسر/بود بی گمان زنده نام پدر -
نباید که باشد جزو شاه روم/که او تازه گرداند آن مرز و بوم -