برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

روشنک بر تابوت اسکندر

و.ک(348) 

970729

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

*** 

شاهنامه و اسکندر

***

روشنک* بر تابوت اسکندر: 

 از آن پس بشد روشنک پر ز درد/چنین گفت کای شاه آزاد مرد - 

جهاندار دارای دارا کجاست/کزو داشت گیتی همی پشت راست - 

همان خسرو و اشک و فریان و فور/همان نامور خسرو شهر زور -

 دگر شهریاران که روز نبرد/سرانشان ز باد اندر آمد به گرد -

چو ابری بدی تند و بارش تگرگ/ترا گفتم ایمن شدستی ز مرگ - 

ز بس رزم و پیکار و خون ریختن/چه تنها چه با لشکر آویختن - 

زمانه ترا داد گفتم جواز/هم داری از مردم خویش راز - 

چو کردی جهان از بزرگان تهی/بینداختی تاج شاهنشهی - 

درختی که کشتی چو آمد به بار/دل خاک بیند ترا غمگسار -  

................................

پ ن: 

* روشنک، دختر دارای داراب - همسر اسکندر  

دارا به اسکندر : 

ز من پاک دل دختر من بخواه/بدارش به آرام بر پیشگاه -

کجا مادرش روشنک نام کرد/جهان را بدو شاد و پدرام کرد - 

مگر زو ببینی یکی نامدار/کجا نو کند نام اسفندیار - 

بیاراید این آتش زردهُشت/بگیرد همان زند و استا به مشت - 

نگه دارد این فال جشن سده/همان فر نوروز و آتشکده - 

همان اورمزد و مه و روز مهر/بشوید به آب خرد جان وچهر - 

کند تازه آیین لهراسبی/بماند کیی دین گشتاسبی - 


 اسکندر مادر خود را از عموریه به اصفهان، به خواستگاری روشنک میفرستد:

 گر آید یکی روشنک را پسر/بود بی گمان زنده نام پدر - 

نباید که باشد جزو شاه روم/که او تازه گرداند آن مرز و بوم - 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد