950409
بر گزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
درفش در شاهنامه - 4 - درفش طوس، فریبرز کاووس و گرازه
***
اظهار نظر پروفسور آرتور کریستن سن (Arthur Christensen ) زبان شناس، مورخ و شرق شناس دانمارکی در مورد درفش و پرچم :
« آنگاه که مردمانی دارای " بیرق "، ارتش و پادشاه و نماینده می شوند، می توان گفت که آن زمان نقطه آغاز تمدن آن کشور است » .
***
درفش طوس:
ز گفت کان طوس نوذر بود / درفشش کجا پیل پیکر بود -
بشد طوس با کاویانی درفش/بپای اندرون کرده زرینه کفش-
یکی پیل پیکر درفش از برش/بابر اندر آورده تابان سرش-
بزرگان که با طوق و افسر بدند/جهانجوی وز تخم نوذر بدند-
و
بدو گفت کان پیل پیکر درفش/سواران و آن تیغهای بنفش-
کرا باشد اندر میان سپاه/چنین آلت ساز و این دستگاه-
چو بشنید گفتار او را تخوار/چنین داد پاسخ که ای شهریار-
پس پشت طوس سپهبد بود/که در کینه پیکار او بد بود-
درفش فریبرز کاووس :
بدو گفت زان سوی تابنده شید / برآید یکی پرده بینم سپید -
ز دیبای رومی به پیشش سوار / رده بر کشیده فزون از هزار -
بدو گفت کاو را فریبرز خوان / که فرزند شاهست و تاج گوان -
و
پش پشت او دیگرست/چو خورشید تابان بدو پیکرست-
برادر پدر تست با فر و کام/سپهبد فریبرز کاوس نام-
درفش گرازه :
بپرسید کان سرخ پرده سرای / به دهلیز چندی پیاده بپای -
به گرد اندرش سرخ و زرد و بنفش / زهر گونه ای بر کشیده درفش -
درفشی پس پشت پیکر گراز / سرش ماه زرین و بالا دراز -
چنین گفت کاو را گرازه ست نام / که در جنگ شیران ندارد لگام -
هشیوار از تخمه گیوکان / که بر درد و سختی نگردد ژکان -
و
درفش گرازه ست پیکر گراز/سپاهی کمندافگن و رزم ساز-
بهادر امیرعضدی