برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

(55) - اصطلاح گشاده دستی یا دست و دل بازی - و - لوطی گری ریخت و پاش داره، در شاهنامه ی فردوسی

برگزیده های از شاهنامه ی فردوسی

***

(55) - اصطلاح گشاده دستی یا دست و دل بازی - و - لوطی گری ریخت و پاش داره، در شاهنامه ی فردوسی

***

معادل ِ  اصطلاح گشاده دستی یا دست و دل بازی در شاهنامه  

***

فراخ دستی، "مردان  را نو کند یال وشاخ".

***

 اصطلاح و  وِرد ِ  باستانی کاران گود زورخانه ی شیراز، "لوطی گری ریخت و پاش داره"، در شاهنامه:

هر آنکس که بر تخت شاهی نشست / میان بسته باید، گشاده دو دست -


دگر گفت: کای نامور شهریار / ز گنج تو افزون ز سیصد هزار –

 درم داده ای مرد درویش را / بسی پروریده تن خویش را –

 

چنین گفت:

 کاین هم بفرمان ماست / به ارزانیان* چیز بخشی رواست – 

دگر گفت: کای شاه نادیده رنج / ز بخشش فراوان تهی ماند گنج - 


"چنین داد پاسخ که دست فراخ / همی مرد را نو کند یال وشاخ"


 بپرسید نیکی کرا درخورست / بنام بزرگی که زیباترست –

 چنین داد پاسخ که هرکس که گنج / بیابد پراگنده نابرده رنج –

 نبخشد، نباشد سزاوار تخت / زمان تا زمان تیره گرددش بخت - 


"ز هستی و بخشش، بود مرد، مه / تو ار گنج داری، نبخشی، نه به" -

و 

ندارد در گنج را بسته سخت / همی بارد از شاخ بار درخت -

 بباید در پادشاهی سپاه / سپاهی در گنج دارد نگاه -

 اگر گنجت آباد داری به داد / تو از گنج شاد و سپاه از تو شاد -

.................................................................................

پ ن:

* ارزانیان، تهیدستان ، ارزانیان،  اهالی منطقه ای که بهرام گور، گنج جمشید را همراه با تندیس هایی بصورت گاو وحیوانات بودند، یافت. 

 به ارزانیان* داد چیزی که بود / خروشان همی رفت مرد جهود - 

 

هر آن گنج کان جز به شمشیر و داد / فراز آید آن پادشاهی مباد -

 به ارزانیان* ده همه هرچ هست / مبادا که آید به ما بر شکست – 

بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد