و.ک(317)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
بازور، و افسون ِ بارش ِ برف و بوران بر سر سپاه ایران
***
بازورِ جادو در شاهنامه
***
با زور، به دستور پیران ویسه، با افسون برف و بوران بر سر سپاه ایران می پراکند و دست و بازوی سپاهیان ایران را از گردش ابزار نبرد باز میدارد:
ز ترکان یکی بود با زور نام / به افسون به هر جای گسترده کام -
بیاموخته کژی و جادوی / بدانسته چینی و هم پهلوی -
چنین گفت پیران بافسون پژوه / کز ایدر برو تا سر تیغ کوه -
یکی برف و سرما و باد دمان / بریشان بیاور هم اندر زمان -
چو بازور در کوه شد در زمان / برآمد یکی برف و باد دمان -
همه دست آن نیزهداران ز کار / فروماند از برف در کارزار -
وزان پس برآورد هومان غریو / یکی حمله آورد برسان دیو -
بکشتند چندان ز ایران سپاه / که دریای خون گشت آوردگاه -
در و دشت گشته پر از برف و خون / سواران ایران فتاده نگون -
کشته به دست رهام*:
چو رهام نزدیک جادو رسید / سبک تیغ تیز از میان برکشید -
بیفگند دستش بشمشیر تیز / یکی باد برخاست چون رستخیز -
ز روی هوا ابر تیره ببرد / فرود آمد از کوه رهام گرد -
یکی دست ِ با زور ِ جادو به دست / به هامون شد و بارگی برنشست -
هوا گشت زان سان که از پیش بود / فروزنده خورشید را رخ نمود -
.......................................................................................
پ ن:
*رهام، پسر گودرز کشوادگان