و.ک(315)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
پند لهراسب به گشتاسب و پاسخ گزنده ی گشتاسب
***
پند لهراسب به گشتاسب:
چو اندرز کیخسرو آرم به یاد / تو بشنو نگر سر نپیچی ز داد -
مرا گفت بیدادگر شهریار / یکی خو بود پیش باغ بهار -
که چون آب باید به نیرو شود / همه باغ ازو پر ز آهو شود -
جوانی هنوز این بلندی مجوی / سخن را بسنج و به اندازه گوی -
و پاسخ گزنده ی گشتاسب:
چو گشتاسب بشنید شد پر ز درد/بیامد ز پیش پدر گونه زرد-
همی گفت بیگانگان را نواز*/ چنین باش و با زاده هرگز مساز –
بیگانه نوازی* لهراسب:
به کاوسیان بود لهراسپ شاد/همیشه ز کیخسروش بود یاد-
همی ریخت زان درد گشتاسپ خون/همی گفت هرگونه با رهنمون-
همی گفت هرچند کوشم به رای/نیارم همی چارهٔ این به جای-
گشتاسب:
بدو گفت گشتاسپ کای نامجوی/ندارم به پیش پدر آبروی-
به کاوسیان خواهد او نیکوی/بزرگی و هم افسر خسروی-
و
چو تنها شوم ننگ دارم همی/ز لهراسپ دل تنگ دارم همی-
دل او به کاوسیانست شاد/نیاید گذر مهر او بر نژاد-