برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
"تفویضِ" زعامت و شهریاری به کیخسرو، بدستِ گودرزِ کشوادگان، مراد و مرشدِ رستمِ دستان - (بخش دوم)
***
گودرزِ کشوادگان، یک تنه، شهریاری را به کیخسرو تفویض میکند:
جهان را یکی شهریار آوری / درخت وفا را به بار آوری -
بدو گفت گیو ای پدر بندهام / بکوشم به رای تو تا زندهام -
به ایوان شد و ساز رفتن گرفت / ز خواب پدر مانده اندر شگفت –
گیو، پای به راه میگذارد:
یکی چشمهای دید تابان ز دور / یکی سرو بالا دل آرام پور -
یکی جام پر می گرفته به چنگ / به سر بر زده دستهٔ بوی و رنگ –
با فراهم آمدنِ « فَرّه »، سر و موی و یال وکوپالِ کیخسرو، نیز به زیور تاج و جُقه ی شهریاری مزیّن می شود:
ز بالای او « فرهٔ ایزدی » / پدید آمد و رایت بخردی -
همی بوی مهر آمد از روی او / همی زیب تاج آمد از موی او -
به دل گفت گیو این بجز شاه نیست / چنین چهره جز در خور گاه نیست -
چو آمد برش گیو بردش نماز / بدو گفت کای نامور سرافراز -
برآنم که پور سیاوش تویی / ز تخم کیانی و کیخسروی -
بدو گفت گیو ای سر سرکشان / ز « فرِّ » بزرگی چه داری نشان -
برهنه تن خویش بنمود شاه / نگه کرد گیو آن نشان سیاه -
که میراث بود از گَهِ کیقباد / درستی بدان بُد کیان را نژاد -
برفتند زان بیشه هر دو به راه / بپرسید خسرو ز کاووس شاه -
همان خواب گودرز و رنج دراز / خور و پوشش و درد و آرام و ناز -
ز کاووس کش سال بفگند « فَر » / ز درد پسر گشت بی پای و پر -
برفتند سوی سیاووش گرد / چو آمد دو تن را دل و هوش گرد -
فرنگیس را نیز کردند یار / نهانی بران بر نهادند کار -
بر اورنگ زرینش بنشاندند / برو بر بسی آفرین خواندند -
چو تاج بزرگی بسر برنهاد / ازو شاد شد تاج و او نیز شاد –