و.ک(299)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
رستمِ "تاج بخش" ، کیقباد را بر تخت می نشاند:
چو بر تخت بنشست فرخنده زو* / ز گیتی یکی آفرین خاست نو -
شهی باید اکنون ز تخم کیان / به تخت کیی بر کمر بر میان -
شهی کاو به اورنگ دارد ز می / که بیسر نباشد تن آدمی -
نشان داد موبد مرا در زمان / یکی شاه با فر و بخت جوان -
ز تخم فریدون یل کیقباد / که با فر و برزست و با رای و داد -
به رستم چنین گفت فرخنده زال / که برگیر کوپال و بفراز یال -
برو تازیان تا به البرز کوه / گزین کن یکی لشکر همگروه -
ابر کیقباد آفرین کن یکی / مکن پیش او بر درنگ اندکی -
بگویی که لشکر ترا خواستند / همی تخت شاهی بیاراستند -
که در خورد تاج کیان جز تو کس / نبینیم شاها تو فریادرس -
رستم:
سر تخت ایران ابی شهریار / مرا باده خوردن نیاید به کار -
نشانی دهیدم سوی کیقباد / کسی کز شما دارد او را به یاد -
رستم نشانی کیقباد را از اهالی رودبار میگیرد:
بیامد دمان تا لب رودبار / نشستند در زیر آن سایهدار -
جوان از بر تخت خود برنشست / گرفته یکی دست رستم به دست -
کیقباد به رستم:
بپرسیدی از من نشان قباد / تو این نام را از که داری به یاد -
بدو گفت رستم که از پهلوان / پیام آوریدم به روشن روان -
پدرم آن گزین یلان سر به سر / که خوانند او را همی زال زر -
مرا گفت رو تا به البرز کوه / قباد دلاور ببین با گروه -
به شاهی برو آفرین کن یکی / نباید که سازی درنگ اندکی -
بگویش که گردان ترا خواستند / به شادی جهانی بیاراستند -
نشان ار توانی و دانی مرا / دهی و به شاهی رسانی ورا -
ز گفتار رستم دلیر جوان / بخندید و گفتش که ای پهلوان -
ز تخم فریدون منم کیقباد / پدر بر پدر نام دارم به یاد -
رستم :
کنون خیز تا سوی ایران شویم / به یاری به نزد دلیران شویم –
.....................................................
پ ن:
* زو، زو طهماسب، شاه ایران بعد از نوذر ِ منوچهر.
زال زر :
اگر طوس و گستهم فرّ شاهی داشتند و به شاهی شایسته بودند از آنان سزاوار تر کس نبود . اما ما را شاهی از نژاد فریدون باید که فرّه ایزدی با وی یار باشد و پرتو خردمندی از گفتارش بتابد .
پس از آنکه درین سخن بسیار رأی زدند سـرانجام به پادشاهی " زو" فرزند طهماسب از نژاد فریدون که مردی جهاندیده و سالخورده و نیکخواه و یزدان پرست بود همداستان شدند و او را بشاهی برداشتند.
زال زر :
اگر داردی طوس و گستهم فر/ سپاهست و گردان بسیار مر -
نزیبد بر ایشان همی تاج و تخت / بباید یکی شاه بیدار بخت -
که باشد بدو فره ی ایزدی / بتابد ز دیهیم او بخردی -
ز تخم فریدون بجستند چند / یکی شاه زیبای تخت بلند -
ندیدند جز پور طهماسب زو / که زور کیان داشت و فرهنگ گو -
بهادر امیرعضدی