و.ک(292)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
مفهوم و برداشت از نژاد، در شاهنامه:
به پالیز چون برکشد سرو شاخ / سر شاخ سبزش برآید ز کاخ -
به بالای او شاد باشد درخت / چو بیندش بینادل و نیکبخت -
سزد گر گمانی برد بر "سه چیز" / کزین "سه" گذشتی چه چیزست نیز –
"هنر با نژادست و با گوهر" است / سه چیزست و هر سه به بند اندرست -
هنر کی بود تا نباشد گهر / نژاده بسی دیدهای بیهنر؟ -
گهر آنک از فر یزدان بود / نیازد به بد دست و بد نشنود -
نژاد آنک باشد ز تخم پدر / سزد کاید از تخم پاکیزه بر -
هنر گر بیاموزی از هر کسی / بکوشی و پیچی ز رنجش بسی -
ازین هر "سه" گوهر بود مایهدار / که زیبا بود خلعتِ کردگار –
حکیم طوس، این هر سه را لازم و نه کافی میداند.
و می فرماید:
برای بایستگی و کمالِ انسانی، قدرتِ تشخیص و "خرد بایدت".
چو هر سه بیابی، "خرد بایدت" / شناسندهٔ نیک و بد بایدت -
چو این چار با یک تن آید بهم / براساید از آز وز رنج و غم –