برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
نام و نشان بزرگان، از اسرار مگو - بخش نهم - فرامرز
بنا بر عادت و ایجاب، رسمِ نا نوشته ایی، بین یلان و سران برجسته ی سپاه مرسوم بوده ست که نامشان مخفی بماند. یا با نشانی و "آدرس" غلط، حریف را گمراه میکرده اند. و بیش از همه، نام رستم بنا به حفظ " امنیّتِ استراتژیک " نظامی، مخفی می مانده.
***
فرامرز و نگفتن نام ش به ورازاد*:
ورازاد از قلب لشکر برفت / بیامد به نزد فرامرز تفت -
بپرسید و گفتش چه مردی بگوی / چرا کردهای سوی این مرز روی -
سزد گر بگویی مرا نام خویش / بجویی ازین کار فرجام خویش -
نباید که بینام بر دست من / روانت برآید ز تاریک تن -
فرامرز گفت ای گو شوربخت/منم بار آن خسروانی درخت-
که از نام او شیر پیچان شود/چو خشم آورد پیل بیجان شود-
مرا با تو بدگوهر دیوزاد / چرا کرد باید همی نام یاد -
................................................................
پ ن:
ورازاد*، شاه سپنجاب:
همی رفت تا مرز توران رسید / ز دشمن کسی را به ره بر ندید -
دران مرز شاه سپیجاب بود / که با لشکر و گنج و با آب بود -
ورازاد* بد نام آن پهلوان / دلیر و سپه تاز و روشن روان -
ورازاد*، از گردان تورانی - سی هزار سرباز داشت و در نبرد خونخواهی سیاوش ، با فرامرز جنگید.
ورازاد*، اسیر و کشته بدست فرامرزِ رستم:
یکی نیزه زد بر کمر بند اوی/ که بگسست زیر زره بند او -
چنان بر گرفتش ز زین خدنگ/ که گفتی یکی پشه دارد به چنگ -
بیفکند بر خاک و آمد فرود/ سیاووش را داد چندی درود -
سر نامور دور کرد از تنش/ پر از خون بیالود پیراهنش -
بهادر امیرعضدی