برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
نام و نشان بزرگان، از اسرار مگو - بخش دهم - رستم
***
بنا بر عادت و ایجاب، رسمِ نا نوشته ایی، بین یلان و سران برجسته ی سپاه مرسوم بوده ست که نامشان مخفی بماند. یا با نشانی و "آدرس" غلط، حریف را گمراه میکرده اند. و بیش از همه، نام رستم بنا به حفظ " امنیّتِ استراتژیک " نظامی، مخفی می مانده.
***
رستم و نگفتن نامش به چنکش:
بدو گفت چنگش که نام تو چیست / نژادت کدامست و کام تو چیست -
بدو گفت رستم که ای شوربخت / که هرگز مبادا گل آن درخت -
کجا چون تو در باغ بار آورد / چو تو میوه اندر شمار آورد -
«سر نیزه و نام من، مرگ تست» / سرت را بباید ز تن دست شست -
..................................................................
پ ن:
رستم بیشتر برای رد گم کردن، با ریشخندی رعب آور و خوف انگیز، خود را مرگ، اجل، قضا، جانستان و ... معرفی میکرده. و یا، خود را پهلوانی معرفی میکرده که سپاه ایران، او را به عاریت از ختن گرفته اند.