971128
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
واکنش اسکندر به قتل دارای ِ دارب
***
چو نزدیک شد روی دارا بدید/پر از خون بر و روی چون شنبلید -
سکندر ز باره در آمد چو باد/سر مرد خسته به ران بر نهاد -
ز دیده ببارید چندی سرشک/تن خسته را دور دید از پزشک -
ز هند و ز رومت پزشک آورم/ز درد تو خونین سرشک آورم -
سپارم ترا پادشاهی و تخت/چو بهتر شوی ما ببندیم رخت -
جفا پیشگان ترا هم کنون/بیاویزم از دارشان سرنگون -
سکندر ز دیده ببارید خون/بران شاه خسته به خاک اندرون -
جهاندار دست سکندر گرفت/به زاری خروشیدن اندر گرفت -
کف دست او بر دهان بر نهاد/بدو گفت یزدان پناه تو باد -
سپردم ترا جای و رفتم به خاک/سپردم روان را به یزدان پاک -
بگفت این و جانش بر آمد ز تن/برو زار بگریستند انجمن -
چو بر تخت بنهاد تابوت شاه/بر آیین شاهان برآورد راه -
چو پردخت از دخمه ی ارجمند/ز بیرون بزد دارهای بلند -
یکی دار بر نام جانوشیار*/دگر همچنان از در ماهیار** -
دو بد خواه را زنده بر دار کرد/سر شاه کش مرد بیدار کرد -
..................................................
پ ن:
جانوسیار یا جانوشیار* و ماهیار**، دو موبد، که هر دو قاتلان دارا شدند:
چو دارا چنین دید برگاشت روی/گریزان همی رفت با های وهوی -
دو دستور بودش گرامی دو مرد/که با او بدندی به دشت نبرد-
یکی موبدی نام او ماهیار**/دگر مرد را نام جانوشیار* -
چو دیدند کان کار بی سود گشت/بلند اختر و نام دارا گذشت -
یکی با دگر گفت کین شوربخت/ازو دور شد افسر و تاج وتخت -
بباید زدن دشنه ای بر برش/وگر تیغ هندی یکی بر سرش -
سکندر سپارد به ما کشوری/بدین پادشاهی شویم افسری -
همی رفت با او دو دستور اوی/که دستور بودند و گنجور اوی -
مهین بر چپ و ماهیارش** به راست/چو شب تیره شد از هوا باد خواست -
یکی دشنه بگرفت جانوشیار*/بزد بر بر و سینه ی شهریار -