برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

واکنش اسکندر به قتل دارای ِ دارب

971128

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

*** 

 واکنش اسکندر به قتل دارای ِ  دارب 

***

 چو نزدیک شد روی دارا بدید/پر از خون بر و روی چون شنبلید -

 سکندر ز باره در آمد چو باد/سر مرد خسته به ران بر نهاد -

 ز دیده ببارید چندی سرشک/تن خسته را دور دید از پزشک - 

ز هند و ز رومت پزشک آورم/ز درد تو خونین سرشک آورم -

 سپارم ترا پادشاهی و تخت/چو بهتر شوی ما ببندیم رخت - 

جفا پیشگان ترا هم کنون/بیاویزم از دارشان سرنگون -

 سکندر ز دیده ببارید خون/بران شاه خسته به خاک اندرون - 

 جهاندار دست سکندر گرفت/به زاری خروشیدن اندر گرفت -

 کف دست او بر دهان بر نهاد/بدو گفت یزدان پناه تو باد -

 سپردم ترا جای و رفتم به خاک/سپردم روان را به یزدان پاک -

 بگفت این و جانش بر آمد ز تن/برو زار بگریستند انجمن -


 چو بر تخت بنهاد تابوت شاه/بر آیین شاهان برآورد راه -

چو پردخت از دخمه ی ارجمند/ز بیرون بزد دارهای بلند - 

یکی دار بر نام جانوشیار*/دگر همچنان از در ماهیار** -

 دو بد خواه را زنده بر دار کرد/سر شاه کش مرد بیدار کرد - 

..................................................

پ ن:

 جانوسیار یا جانوشیار* و ماهیار**، دو موبد، که هر دو قاتلان دارا شدند: 

 چو دارا چنین دید برگاشت روی/گریزان همی رفت با های وهوی - 

دو دستور بودش گرامی دو مرد/که با او بدندی به دشت نبرد-

 یکی موبدی نام او ماهیار**/دگر مرد را نام جانوشیار* -

 چو دیدند کان کار بی سود گشت/بلند اختر و نام دارا گذشت -

 یکی با دگر گفت کین شوربخت/ازو دور شد افسر و تاج وتخت - 

بباید زدن دشنه ای بر برش/وگر تیغ هندی یکی بر سرش - 

سکندر سپارد به ما کشوری/بدین پادشاهی شویم افسری - 

همی رفت با او دو دستور اوی/که دستور بودند و گنجور اوی -

 مهین بر چپ و ماهیارش** به راست/چو شب تیره شد از هوا باد خواست - 

یکی دشنه بگرفت جانوشیار*/بزد بر بر و سینه ی شهریار -  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد