برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
(07) - اصطلاح « کمر همت بر بستن »، در شاهنامه ی فردوسی.
***
ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه
***
( 7 ) - ریشه ی « کمر همت بر بستن »، به مفهوم و مترادف ِ "عزم جزم کردن" یا "پاشنه وَر کشیدن". در شاهنامه.
***
وزان جایگه تنگ بسته کمر/بیامد پر از کینه و جنگ سر-
*
فریدون به خورشید بر برد سر/کمر تنگ بستش به کین پدر-
*
چو بستی کمر بر در راه آز/شود کار گیتیت یکسر دراز-
*
بفرمود تا رستم زال زر/نخستین بران کینه بندد کمر-
*
همه نامداران ایرانیان/برفتند پیشش کمر بر میان-
*
نخستین کمر بستم از بهر دین/تهی کردم از بتپرستان زمین-
*
به فرمان یزدان پیروزگر/به داد و دهش تنگ بستم کمر-
*
همه شهر ایران جگر خستهاند/به کین سیاوش کمر بستهاند-
*
چو شب تیره شد تور با صدهزار/بیامد کمربستهٔ کارزار-
*
به پیش پدر شد گشاده زبان/دل آگنده از کین کمر برمیان-
*
و دیگر که هستیم ساسانیان/ببندیم کین را کمر بر میان-
*
مراگر پذیری تو با پیر سر/ز بهر پرستش ببندم کمر-
*
تهمتن بیامد به نزدیک شاه/میان بستهٔ جنگ و دل کینه خواه-
اسفندیار به رستم:
به مردی ببستم کمر بر میان/همی رفتم از پس چو شیر ژیان-*
فریبرز گفت ای هژبر ژیان/منم راه را تنگ بسته میان-
*
تهمتن میان تاختن را ببست/بران بارهٔ تیزتگ برنشست-
بهادر امیرعضدی