برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

(29) - « اصطلاحِ شیرِ پستان کردن »، در شاهنامه ی فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه 

***

(29) - « اصطلاحِ شیرِ پستان کردن »، در شاهنامه فردوسی.

***

اصطلاحی به معنی تهییج کردن و برانگیختن ، شوراندنِ توام با تقویت کردن، که توسطِ قدیمی ها ی فارس - شیراز و کازرون، بکار برده می شود. 

 زمانی که کسی بی خودی و به ناحق، دیگری را حمایت کند، با این جمله به حمایتگر تذکر داده می شود: « بی خودی شیر پِـسونِـش نـَکــُو »

« تو بیداد را کرده ای دادگر /  وگرنه نبودی ورا این هنر » - 

 ***

 شیر پستان کردن  

بیاورد گاو از چراگاه خویش / فراوان گیا برد و بنهاد پیش - 

به پستانش بر دست مالید و گفت / به نام خداوند بی یار و جفت - 

تهی بود پستان گاوش ز شیر / دل میزبان جوان گشت پیر -

 چنین گفت با شوی کای کدخدای / دل شاه گیتی دگر شد برای -

 ستمکاره شد شهریار جهان / دلش دوش پیچان شد اندر نهان -

 بدو گفت شوی از چه گویی همی / به فال بد اندر چه جویی همی -

 چنین گفت زن کای گرانمایه شوی / مرا بیهده نیست این گفتگوی -

 چو بیدادگر شد جهاندار شاه / ز گردون نتابد ببایست ماه -

 به پستان ها در، شود شیر خشک / نبودی به نافه درون نیز مشک -

 زنا و ربا آشکارا شود / دل نرم چون سنگ خارا شود - 

به دشت اندرون گرگ مردم خورد / خردمند بگریزد از بی خرد -

 شود خایه در زیر مرغان تباه / هرانگه که بیدادگر گشت شاه -

 چرا گاه این گاو کمتر نبود / هم آبشخورش نیز بتر نبود - 

به پستان چنین خشک شد شیر اوی / دگر گونه شد رنگ و آژیر اوی -

 چو بهرامشاه این سخن ها شنود / پشیمانی آمدش ز اندیشه زود -

 به یزدان چنین گفت کای کردگار / توانا و داننده ی روزگار -

  اگر تاب گیرد دل من ز داد / ازین پس مرا تخت شاهی مباد -

 زن فرخ ِ پاک یزدان پرست / دگر باره بر گاو مالید دست - 

به نام خداوند زردشت گفت / که بیرون گذاری نهان از نهفت -

 ز پستان گاوش ببارید شیر / زن میزبان گفت کای دستگیر -

 « تو بیداد را کرده ای دادگر /  وگرنه نبودی ورا این هنر » - 

بهادر امیرعضدی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد