برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه
***
(29) - « اصطلاحِ شیرِ پستان کردن »، در شاهنامه فردوسی.
***
اصطلاحی به معنی تهییج کردن و برانگیختن ، شوراندنِ توام با تقویت کردن، که توسطِ قدیمی ها ی فارس - شیراز و کازرون، بکار برده می شود.
زمانی که کسی بی خودی و به ناحق، دیگری را حمایت کند، با این جمله به حمایتگر تذکر داده می شود: « بی خودی شیر پِـسونِـش نـَکــُو »
« تو بیداد را کرده ای دادگر / وگرنه نبودی ورا این هنر » -
***
شیر پستان کردن
بیاورد گاو از چراگاه خویش / فراوان گیا برد و بنهاد پیش -
به پستانش بر دست مالید و گفت / به نام خداوند بی یار و جفت -
تهی بود پستان گاوش ز شیر / دل میزبان جوان گشت پیر -
چنین گفت با شوی کای کدخدای / دل شاه گیتی دگر شد برای -
ستمکاره شد شهریار جهان / دلش دوش پیچان شد اندر نهان -
بدو گفت شوی از چه گویی همی / به فال بد اندر چه جویی همی -
چنین گفت زن کای گرانمایه شوی / مرا بیهده نیست این گفتگوی -
چو بیدادگر شد جهاندار شاه / ز گردون نتابد ببایست ماه -
به پستان ها در، شود شیر خشک / نبودی به نافه درون نیز مشک -
زنا و ربا آشکارا شود / دل نرم چون سنگ خارا شود -
به دشت اندرون گرگ مردم خورد / خردمند بگریزد از بی خرد -
شود خایه در زیر مرغان تباه / هرانگه که بیدادگر گشت شاه -
چرا گاه این گاو کمتر نبود / هم آبشخورش نیز بتر نبود -
به پستان چنین خشک شد شیر اوی / دگر گونه شد رنگ و آژیر اوی -
چو بهرامشاه این سخن ها شنود / پشیمانی آمدش ز اندیشه زود -
به یزدان چنین گفت کای کردگار / توانا و داننده ی روزگار -
اگر تاب گیرد دل من ز داد / ازین پس مرا تخت شاهی مباد -
زن فرخ ِ پاک یزدان پرست / دگر باره بر گاو مالید دست -
به نام خداوند زردشت گفت / که بیرون گذاری نهان از نهفت -
ز پستان گاوش ببارید شیر / زن میزبان گفت کای دستگیر -
« تو بیداد را کرده ای دادگر / وگرنه نبودی ورا این هنر » -