برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
حرمت جسد دشمن در شاهنامه فردوسی - ۱
***
« حرمت جسد قیصر روم توسط شاپور ساسانی »، در شاهنامه فردوسی.
***
پس از مرگ قیصر روم که سالها در اسارت شاپور ساسانی بود:
همی بود قیصر به زندان و بند/به زاری و خواری و زخم کمند-
به روم اندرون هرچ بودش ز گنج/فراز آوریده ز هر سو به رنج-
بیاورد و یکسر به شاپور داد/همی بود یک چند لب پر ز باد-
سرانجام در بند و زندان بمرد/کلاه کیی دیگری را سپرد-
به رومش فرستاد شاپور شاه/به تابوت وز مشک بر سر کلاه-
چنین گفت کاینست فرجام ما/ندانم کجا باشد آرام ما-
یکی را همه زفتی و ابلهیست/یکی با خردمندی و فرهیست-
برین و بران روز هم بگذرد/خنگ آنک گیتی به بد نسپرد-
بهادر امیرعضدی