برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
فلسفه ی وجودی و جهانبینی فردوسی - بخش (4) - داد، والاترین آرمان فردوسی
***
دستیابی به روح و رسالت مردمی شاهنامه مستلزم درک و دریافت فلسفه ی و جودی و جهانبینی فردوسی ست.
***
در جهان بینی فردوسی، این موارد:
1 - جهان بینی خردگرایانه،
2 - انسانمداری،
3 - فلسفه ی مرگ و زندگی
4 - داد، حجم بزرگی از شاهنامه را فرا گرفته و با حساسیتی مسئولانه در سرتاسر شاهنامه با دقت تمام دنبال می شود.
و ازین میان، خط زمینه ی فردوسی در تمام عقاید و افکار و آرزوهایش، « داد » ست.
داد و داد گستری، استوارترین رکنِ بینش سیاسی- فلسفی فردوسی ست.
***
4 - داد: والاترین آرمان فردوسی:
از ابــر بـهــاران بـبــاریــد نـــم / ز روی زمیـن زنگ بزدود غــم -
جهــان گشت پرسـبزه و رود آب / ســرغمـگــنـان انـد آمــد بخـواب -
زمیــن چون بهشـتی شد آراســته / ز داد و زبخشش پـر از خواسـته -
جهـان شـد پر از خوبی و ایمـنی / زبد بسـته شــد دسـت اهــریمنـی-
در بیان نفرت از بیداد فردوسی چنان زبان می گشاید و با چنان تعابیربکر و عالی علیه بیداد سخن می راند که هر مصرع آن شاهکار ادبی و هر تعبیرآن ماندگاراست:
نـزاید به هنـگام در دشت گـــور / شـــود بچــۀ بـاز را دیده کــــور -
نپــرد زپســـتـان نخـچـیـرشـــیر / شود آب در چشـمۀ خویش قیــر -
شود درجهـان چشمۀ آب خشک / نگیرد به نافه درون بوی مشک -
ز کـژی گریـزان شـود راســتی / پدید آیـد از هرســـوی کاســـتی -
به پسـتان ها در شود شیر خشــک / نبوید به نـافه درون نیز مشـــک -
زنــا و ربــا آشـــــکار شـــــــود / دل نـرم چون سنـگ خارا شــود -
بدشت اندرون گرگ مردم خورد / خردمنـد بـگریـزد از بـی خـــرد -
شــود خـایه در زیرمـرغان تـباه / هرآنگه که بیداد گر گشـت شــاه -
نکوهش حاکمان بیدادگر:
گراز پوست درویش باشد خورش / زچرمــش بـود بیـگمـان پـرورش -
پلنـگی به از شــــهریاری چــنین / که نه شرم دارد و نه آئین نه دین -
بهادر امیرعضدی