برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
شایسته سالاری در شاهنامه ی فردوسی - ۴ - هرمزد ِ نوشیروان، در مصاف ِ آزمون موبدان و بزرگمهر - پرسش بیست و پنج گانه از هرمزد
***
نقش مشاوره، همگرایی، تفوق ِ خرد جمعی بر خواست و سلیقه ی فردی.
شایسته سالاری، نخبه گرایی و نخبه گزینی بر بنیاد آزمون، به خوبی در این بخش از جانشینی هرمزد به جای پدرش کسرا انوشیروان در شاهنامه ی فردوسی نمایان ست.
***
به خواست انوشیروان، موبدان و بزرگمهر، خرد و دانش هرمزد انوشیروان را محک می زنند.
***
کسرا انوشیروان در تدارک جانشین برای تداوم شاهی و تخت و تاج خود ست:
به بوزرجمهر آن زمان شاه گفت / که رازی همی داشتم در نهفت -
ز هفتاد چون سالیان درگذشت / سر و موی مشکین چو کافور گشت -
چو من بگذرم زین سپنجی سرای / جهان را بباید یکی کدخدای-
کسرا انوشیروان، شش پسر دارد و از جمع پسران، هرمزد را برای جانشینی روا تر می بیند:
سپاسم ز یزدان که فرزند هست / خردمند و دانا و ایزد پرست -
وز ایشان به هرمزد یازان ترم / به رای و به هوشش فرازان ترم -
ز بخشایش و بخشش و راستی / نبینم همی در دلش کاستی -
کسرا انوشیروان، برای مرور و آرامش خاطر خود در گزینش هرمزد، بزرگمهر را برای آزمودن فرزندش فرا میخواند تا شایستگی او را برای جانشینی محک بزند:
کنون موبدان و ردان را بخواه / کسی کو کند سوی دانش نگاه -
بخوانیدش و آزمایش کنید / هنر بر هنر بر فزایش کنید -
جهانجوی هرمزد را خواندند / بر نامدارنش بنشاندند -
نخستین سخن گفت بوزرجمهر / که ای شاه نیک اختر خوب چهر -
***
هرمزد، در برابر هر پرسش موبدان و بزرگمهر، آنها را با پاسخی درخور و شایسته مواجه می سازد:
پرسش ۱: چه دانی کزو جان پاک و خرد / شود روشن وکالبد برخورد -
پاسخ:
چنین داد پاسخ که دانش به ست / که داننده بر مهتران بر مه ست -
به دانش بود مرد را ایمنی / ببندد ز بد دست اهریمنی -
دگر بردباری و بخشایش ست / که تن را بدو نام و آرایش ست -
پرسش ۲: بپرسید کز نیکوی سودمند / بگو از چه گردد چو گردد بلند -
پاسخ:
چنین داد پاسخ که آنک از نخست / به نیک و بد آزرم هر کس بجست -
پرسش ۳: بکوشید تا بر دل هرکسی / ازو رنج بردن نباشد بسی -
پاسخ:
چنین داد پاسخ که هرکس که داد / بداد از تن خود همو بود شاد -
پرسش ۴: ز فرزند کو بر پدر ارجمند / کدامست شایسته و بی گزند -
پاسخ:
ز فرزند پرسید دانا سخن / وزو بایدم پاسخ افگند بن -
به فرزند باشد پدر شاد دل / ز غمها بدو دارد آزاد دل -
اگر مهربان باشد او بر پدر / به نیکی گراینده و دادگر -
پرسش ۵:ببخشایش دل سزاوار کیست / که بر درد او بر بباید گریست -
پاسخ:
دگر آنک بر جای بخشایست / برو چشم را جای پالایشست -
پرسش ۶: ز کردار نیکی پشیمان کراست / که دل بر پشیمانی او گواست -
پاسخ:
بزرگی که بختش پراگنده گشت / به پیش یکی ناسزا بنده گشت -
ز کار وی ار خون خروشی رواست / که ناپارسایی برو پادشاست -
پرسش ۷:سزا کیست کو را نکوهش کنیم / ز کردار او چون پژوهش کنیم -
پاسخ:
دگر هر که با مردم ناسپاس / کند نیکویی ماند اندر هراس -
هران کس که نیکی فرامش کند / خرد رابکوشد که بیهش کند -
پرسش ۸:ز گیتی کجا بهتر آید گریز / که خیزد از آرام او رستخیز -
پاسخ:
دگر گفت از آرام راه گریز / گرفتن کجا خوبتر از ستیز -
به شهری که بیداد شد پادشا / ندارد خردمند بودن روا -
ز بیدادگر شاه باید گریز / کزان خیزد اندر جهان رستخیز -
پرسش ۹: بدین روزگار از چه باشیم شاد / گذشته چه بهتر که گیریم یاد
پاسخ:
چه گوید که دانی که شادی بدوست / برادر بود با دلارام دوست -
پرسش ۱۰: زمانه که او را بباید ستود / کدامست وما از چه داریم سود -
پاسخ:
دگر آنک پرسد ز کار زمان / زمانی کزو گم شود بدگمان -
روا باشد ار چند بستایدش / هم اندر ستایش بیفزایدش -
پرسش ۱۱:گرانمایه تر کیست از دوستان / کز آواز او دل شود بوستان -
پاسخ:
دگر آنک پرسید از مرد دوست / ز هر دوستی یارمندی نکوست -
پرسش ۱۲:کرا بیشتر دوست اندر جهان / که یابد بدو آشکار ونهان -
پاسخ:
توانگر بود چادر او بپوش / چو درویش باشد تو با او بکوش -
کسی کو فروتن تر او رادتر / دل دوستانش بدو شادتر -
پرسش ۱۳: همان نیز دشمن کرا بیشتر / که باشد برو بر بد اندیش تر -
پاسخ:
دگر آنک پرسد که دشمن کراست / کزو دل همیشه بدرد و بلاست -
چوگستاخ باشد زبانش ببد / ز گفتار او دشمن آید سزد -
پرسش ۱۴: ز گیتی زیانکارتر کارچیست / که بر کرده خود بباید گریست -
پاسخ:
زیانکارتر کار گفتی که چیست / که فرجام ازان بد بباید گریست -
پرسش ۱۵: ز چیزی که مردم همی پرورد / چه چیزیست کان زودتر بگذرد -
پاسخ:
چوچیره شود بر دلت بر هوا / هوا بگذرد همچو باد هوا -
پشیمانی آرد بفرجام سود / گل آرزو را نشاید بسود -
پرسش ۱۶:ستمکاره کش نزد اوشرم نیست / کدامست کش مهر وآزرم نیست -
پاسخ:
چوکژی کند مرد، بیچاره خوان / چو بی شرمی آرد ستمکاره خوان -
هرآنکس که او پیشه گیرد دروغ / ستمکاره ای خوانمش بی فروغ -
پرسش ۱۷: تباهی بگیتی ز گفتار کیست / دل دوستانرا پر آزار کیست -
پاسخ:
تباهی که گفتی ز گفتار کیست / پرآزارتر درد آزار کیست -
سخن چین و دو رومی و بیکار مرد / دل هوشیاران کند پر ز درد -
پرسش ۱۸: چه چیزیست کان ننگ پیش آورد / همان بد ز گفتار خویش آورد -
پاسخ:
دگر آنک گوید که گردان ترست / که چون پای جویی بدستت سرست -
چنین دوستی مرد نادان بود / سرشتش بدو رای گردان بود -
پرسش ۱۹:دگر آنک پرسید دشوار چیست / بی آزار را دل پر آواز کیست -
پاسخ:
چو بد بود وبد ساز با وی نشست / یکی زندگانی بود چون کبست -
پرسش ۲۰:
سزاوار آرام بودن کجاست / که دارد جهاندار ازو پشت راست -
پاسخ:
دگر آنک گوید گوا کیست راست / که جان وخرد برگوا برگواست -
به از آزمایش ندیدم گوا / گوای سخنگوی و فرمانروا -
پرسش ۲۱:
زیانکار تر کار گفتی که چیست / که فرجام ازان بد بباید گریست -
پاسخ:
چو چیره شود بر دلت بر هوا / هوا بگذرد همچو باد هوا -
پشیمانی آرد به فرجام سود / گل آرزو را نشاید بسود -
پرسش ۲۲:
دگر آنک گوید که گردان ترست / که چون پای جویی بدستت سرست -
پاسخ:
چنین دوستی مرد نادان بود / سرشتش بدو رای گردان بود -
پرسش ۲۳:
دگر آنک گوید ستمکاره کیست / بریده دل ازشرم و بیچاره کیست -
پاسخ:
چو کژی کند مرد، بیچاره خوان /چو بی شرمی آرد، ستمکاره خوان -
هرآنکس که او پیشه گیرد دروغ / ستمکاره ای خوانمش بیفروغ -
پرسش۲۴:
تباهی که گفتی ز گفتار کیست / پرآزارتر درد آزار کیست -
پاسخ:سخن چین و دو روی بیکاره مرد / دل هوشیاران کند پر ز درد -
پرسش ۲۵:
بپرسید دانا که عیب از چه بیش / که باشد پشیمان ز گفتار خویش -
پاسخ:
هرآنکس که راند سخن بر گزاف / بود بر سر انجمن مرد لاف -
به گاهی که تنها بود در نهفت / پشیمان شود زان سخنها که گفت -
هم اندر زمان چون گشاید سخن / به پیش آرد آن لاف های کهن -
خردمند و گر مردم بی هنر /کس از آفرنیش نیابد گذر -
و بدینسان، هرمزد شایستگی خود را به کرسی می نشاند:
شهنشاه کسری ازو خیره ماند / بسی آفرین کیانی بخواند -
ز گفتار او انجمن شاد شد / دل شهریار از غم آزاد شد -
نبشتند عهدی بفرمان شاه / که هرمزد را داد تخت و کلاه -
بهادر امیرعضدی