برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
کیکاووس تاج شاهی بر سر کیخسرو می گذارد* و کیخسرو، خداوند گردان سپهر را می ستاید:
ببودند یک هفته با رود و می/بزرگان به ایوان کاوس کی-
جهاندار هشتم سر و تن بشست/بیاسود و جای نیایش بجست-
به پیش خداوند گردان سپهر/برفت آفرین را بگسترد چهر-
شب تیره تا برکشید آفتاب/خروشان همی بود دیده پر آب-
چنین گفت کای دادگر یک خدای/جهاندار و روزی ده و رهنمای-
به روز جوانی تو کردی رها/مرا بی سپاه از دم اژدها-
تو دانی که سالار توران سپاه/نه پرهیز داند نه شرم گناه-
به ویران و آباد نفرین اوست/دل بی گناهان پر از کین اوست-
به بیداد خون سیاوش بریخت/بدین مرز باران آتش ببیخت-
دل شهریاران پر از بیم اوست/بلا بر زمین تخت و دیهیم اوست-
به کین پدر بنده را دست گیر/ببخشای بر جان کاوس پیر-
............................................................................
پ ن:
* و حکم پادشاهی کیخسرو را به امانت در دستان رستم می نهد:
یکی خط بنوشت بر پهلوی/به مشکاب بر دفتر خسروی-
گوا بود دستان و رستم برین/بزرگان لشکر همه همچنین-
به زنهار بر دست رستم نهاد/چنان خط و سوگند و آن رسم و داد-