و.ک(140)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
بهرام چوبینه خود را گناهکار می انگارد
***
بهرام چوبینه، از معدود افرادی ست که در بخش تاریخی شاهنامه، اعتراف به گناهکار بودن خود میکند. در بخش های اسطوره و پهلوانی هیچگاه افراد، خود را بزهکار و گناه کار نمی بینند. و اگر به حکم دادار گناهکار دیده شوند، خود کفاره ی گناه شان را طلبکارانه، از دادار خواهانند.
***
بهرام چوبینه در واپسین دم حیات پس از کارد خوردن از قلون، نزد خواهرش گردیه اعتراف به گناهکار بودن خود می کند:
به زاری و سستی زبان برگشاد/چنین گفت کای خواهر پاک وراد-
ز پند تو کمی نبد هیچ چیز/ولیکن مرا خود پر آمد قفیز-
همی پند بر من نبد کارگر/ز هر گونه چون دیو بد راه بر-
نبد خسروی برتر از جمشید/کزو بود گیتی به بیم وامید-
کجا شد به گفتار دیوان ز شاه/جهان کرد بر خویشتن بر سیاه-
همان نیز بیدار کاوس کی/جهاندار نیک اختر و نیک پی-
تبه شد به گفتار دیو پلید/شنیدی بدیها که او را رسید-
همان به آسمان شد که گردان سپهر/ببیند پراگندن ماه و مهر-
مرا نیز هم دیو بیراه کرد/ز خوبی همان دست کوتاه کرد-
پشیمانم از هرچ کردم ز بد/کنون گر ببخشد ز یزدان سزد-
نوشته برین گونه بد بر سرم/غم کرده های کهن چون خورم-
نوشته چنین بود وبود آنچ بود/نوشته نکاهد نه هرگز فزود-
همان پند تویادگارمنست/سخنهای توگوشوارمنست-
سرآمد کنون کار بیداد و داد/سخنهات برمن مکن نیزیاد-
بسی پندها خواند بر خواهرش/ببر در گرفت آن گرامی سرش-
دهن بر بنا گوش خواهر نهاد/دو چشمش پر از خون شد و جان بداد-