و.ک(118)
بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
سام ِ سوار، سام یک زخم، تخت و تاج شاهی را بعد از مرگ نوذر نمی پذیرد:
چو نزدیک ایران رسید آن سپاه/پذیره شدندش بزرگان به راه-
پیاده همه پیش سام دلیر/برفتند و گفتند هر گونه دیر-
ز بیدادی نوذر تاجور/که بر خیره گم کرد راه پدر-
جهان گشت ویران ز کردار اوی/غنوده شد آن بخت بیدار اوی-
بگردد همی از ره بخردی/ازو دور شد فرهٔ ایزدی-
چه باشد اگر سام یل پهلوان/نشیند برین تخت روشن روان-
جهان گردد آباد با داد او/برویست ایران و بنیاد او-
که ما بنده باشیم و فرمان کنیم/روانها به مهرش گروگان کنیم-
بدیشان چنین گفت سام سوار/که این کی پسندد ز من کردگار-
که چون نوذری از نژاد کیان/به تخت کیی بر کمر بر میان-
به شاهی مرا تاج باید بسود/محالست و این کس نیارد شنود-
خود این گفت یارد کس اندر جهان/چنین زهره دارد کس اندر نهان-
اگر دختری از منوچهر شاه/بران تخت زرین شدی با کلاه-
نبودی جز از خاک بالین من/بدو شاد بودی جهانبین من-
دلش گر ز راه پدر گشت باز/برین برنیامد زمانی دراز-
هنوز آهنی نیست زنگار خورد/که رخشنده دشوار شایدش کرد-
من آن ایزدی فره باز آورم/جهان را به مهرش نیاز آورم-
شما بر گذشته پشیمان شوید/به نوی ز سر باز پیمان شوید-
گر آمرزش کردگار سپهر/نیابید و از نوذر شاه مهر-
بدین گیتی اندر بود خشم شاه/به برگشتن آتش بود جایگاه-
بزرگان ز کرده پشیمان شدند/یکایک ز سر باز پیمان شدند-
.............
بهادر امیرعضدی