و.ک(109)
بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
گستاخی بیژن
***
گیو به تژاو:
تو این اندکی لشکر من مبین/مراجوی با گرز بر پشت زین-
من امروز با این سپاه آن کنم/کزین آمدن تان پشیمان کنم-
بیژن به گیو:
چنین گفت بیژن بفرخ پدر/که ای نامور گرد پرخاشخر-
سرافراز و بیداردل پهلوان/به پیری نه آنی که بودی جوان-
ترا با تژاو این همه پند چیست/به ترکی چنین، مهر و پیوند چیست-
همی گرز و خنجر بباید کشید/دل و مغز ایشان بباید درید-
برانگیخت اسپ و برآمد خروش/نهادند گوپال و خنجر بدوش-
همی شد گریزان تژاو دلیر/پسش بیژن گیو برسان شیر-
خروشان و جوشان و نیزه بدست/تو گفتی که غرنده شیرست مست-
یکی نیزه زد بر میان تژاو/نماند آن زمان با تژاو ایچ تاو-
بیفگند نیزه بیازید چنگ/چو بر کوه بر غرم تازد پلنگ-
بدان سان که شاهین رباید چکاو/ربود آن گرانمایه تاج تژاو-
که افراسیابش بسر برنهاد/نبودی جدا زو بخواب و بیاد-
بهادر امیرعضدی