بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
ردّ ِ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه در شاهنامه
***
(111) - اصطلاح ِ "ور پریدن" یا "الهی ور بپری"، در شاهنامه فردوسی.
***
حال و روز افراسیاب، پس از فرو ریختن دیوار و تسخیر شدن گنگ دژ توسط کیخسرو:
پر از درد ازان باره آمد فرود/همی داد تخت مهی را درود-
همی گفت کی بینمت نیز باز/ایاروز شادی و آرام و ناز-
وزان جایگه خیره شد ناپدید/تو گفتی چو مرغان همی بر پرید-
بهادر امیرعضدی
بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
ردّ ِ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه در شاهنامه
***
(110) - اصطلاح ِ "همراهی، همپایی، یا پا به پا آمدن" در شاهنامه فردوسی.
***
عنان با عنان تو بندم به راه/خرامان بیایم به نزدیک شاه-
و
من اینک به رفتن کمر بستهام/عنان با عنان تو پیوستهام-
و
عنان با عنان من اندر ببست/چنانچون بود گرد خسروپرست-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
اغراق یا بزرگنمایی در شاهنامه ی فردوسی - بخش سوم
***
اغراق و بزرگنمایی، شگردی هنرمندانه که ردّ و نشان آن را در بسیاری از هنرها از جمله کاریکاتور، مینیاتور، سینما، تاتر، شعر(بویژه غزل)، داستان و ... می توان دید. اغراق، جلوه یی ست از هنر که برای ملموس و مشهود کردن یک واقعیت، آن را پر رنگ و لعاب تر و فراتر از اصل ِ همان واقعیت به رخ می کشد. نبوغ فردوسی در بکار گیری شگرد ِ اغراق، بسیار در شاهنامه دیده می شود. اغراق یکی از ارکان شاهنامه ست.
***
فرازهایی از اغراق در شاهنامه ی فردوسی
***
زمین کان آهن شد از میخ نعل/همه آب دریا شد از خون لعل-
بسر بر ز گرد سیاه ابر بست/تبیره دل سنگ خارا بخست-
زمین گشت چون چادر آبنوس/ستاره غمی شد ز آوای کوس-
زمین گشت جنبان چو ابر سیاه/تو گفتی همی بر نتابد سپاه-
همه دشت مغز و سر و پای بود/همانا مگر بر زمین جای بود-
همی نعل اسبان سرکشته خست/همه دشت بیتن سر و پای و دست-
خردمند مردم بیکسو شدند/دو لشکر برین کار خستو شدند-
*
فرامرز پیش آمدش با سپاه/جهان شد ز گرد سواران سپاه-
وزان روی بهمن صفی برکشید/که خورشید تابان زمین را ندید-
ز آواز شیپور و هندی درای/همی کوه را دل برآمد ز جای-
بشست آسمان روی گیتی به قیر/ببارید چون ژاله از ابر تیر-
ز چاک تبرزین و جر کمان/زمین گشت جنبانتر از آسمان-
سه روز و سه شب هم برین رزمگاه/به رخشنده روز و به تابنده ماه-
همی گرز بارید و پولاد تیغ/ز گرد سپاه آسمان گشت میغ-
بهادر امیرعضدی
بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
"صنعت ِ ادبی ِ ایجاز" در شاهنامه - ۸
***
نبوغِ اعجاب انگیز، در ناب گویی فردوسی:
تهمتن ببردش به زابلستان/نشستنگهش ساخت در گلستان-
سواری و تیر و کمان و کمند/عنان و رکیب و چه و چون و چند-
سواری و تیر و کمان و کمند/عنان و رکیب و چه و چون و چند-
نشستنگه مجلس و میگسار/همان باز و شاهین و کار شکار-
ز داد و ز بیداد و تخت و کلاه/سخن گفتن ززم و راندن سپاه-
هنرها بیاموختش سر به سر/بسی رنج برداشت و آمد به بر-
برنجید و گسترد و خورد و سپرد/برفت و به جز نام نیکی نبرد-
بیفتاد و برخاست و برگشت از اوی/بسوی گله تیز بنهاد روی-
بهادر امیرعضدی
و.ک(097)
بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***بهادر امیرعضدی