و.ک(065)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
سَخت و سَختَن در شاهنامه
***
سخت، سَخت، سَختَن، به مفهوم سنجش، وزن کردن، سنجیدن:
یکی نره گوری بزد بر درخت/که در چنگ او پر مرغی
نسَخت-
همه گنج ارجاسپ در باز کرد/به کَپّان دِرَم
سَختن آغاز کرد-
تو گر
سَختهای، شو سخن
سَخته گوی/نیاید به بُن هرگز این گفت و گوی-
خرد را و جان را همی سَنجد اوی/در اندیشهٔ
سَخته کی گنجد اوی-
چو مهتر سراید سخن
سَخته به/ز گفتار بد کام پردخته به-
سه دگیر به کَپّان
بسَختید سیم/زن بیوه و کودکان یتیم-
توانگر کجا
سَخت باشد به چیز/فرومایهتر شد ز درویش نیز-
زبانت ترازوست و گفتن گهر/گهر
سَخته هرگز که بیند به زر-
همه
سَخته باید که راند سخن/که گفتار نیکو نگردد کهن-
دو بُرد یمانی همه زرّبفت/
بسَختند هر یک به من بود هفت-
کسی کش نیازشت آید به گنج/ستاند ز گنج درم سخته پنج-
بهادر امیرعضدی