برگزیده های از شاهنامه ی فردوسی
***
اندرز های داهیانه ی بزرگمهر دانشور، در قالب گفت و گو با کسرا انوشیروان
چنین گفت کسری به بوزرجمهر / که از چادر شرم بگشای چهر -
***
بزرگمهر دانشور،
چو بر انجمن مرد خامش بود / ازان خامشی دل به رامش بود -
سپردن به دانای داننده گوش / به تن توشه یابد به دل رای و هوش -
شنیده سخنها فرامش مکن / که تاج ست بر تخت شاهی، سخن -
چو خواهی که دانسته آید به بر / به گفتار، بگشای بند از هنر -
چو گسترد خواهی به هر جای نام / زبان بر کشی همچو تیغ از نیام -
چو با مرد دانا ت باشد نشست / زبر دست گردد سر زیر دست -
به دانش، بود جان و دل را فروغ / نگر تا نگردی به گرد دروغ -
سخنگوی چون بر گشاید سخن / بمان تا بگوید تو تندی مکن -
زبان را چو با دل بود راستی / ببندد ز هر سو درکاستی -
ز بی کار گویان تو دانا شوی / نگویی ازان سان کزو بشنوی -
ز دانش در بی نیازی مجوی / و گر چند ازو سختی آید به روی –