و.ک(242)
بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
سرانجام شوم هرمزد انوشیروان و تعدی به اطرافیانش:
***
چنین بود تا شد بزرگیش راست / هرآن چیز درپادشاهی که خواست -
برآشفت وخوی بد آورد پیش / به یکسو شد از راه آیین وکیش -
هرآنکس که نزد پدرش ارجمند / بدی شاد و ایمن زبیم گزند -
یکایک تبه کردشان بیگناه / بدین گونه بد رای و آیین شاه -
سه مرد از دبیران نوشین روان / یکی پیر ودانا و دیگر جوان -
چو ایزد گشسب و دگر برزمهر / دبیر خردمند با فر وچهر -
سه دیگر که ماه آذرش بود نام / خردمند و روشن دل و شادکام -
بر تخت نوشین روان این سه پیر / چو دستور بودند وهمچون وزیر -
همیخواست هرمز کزین هرسه مرد / یکایک برآرد بناگاه گرد -
همی بود ز ایشان دلش پرهراس / که روزی شوند اندرو ناسپاس -
به ایزد گشسب آن زمان دست آخت / به بیهوده بر بند و زندانش ساخت -
دل موبد موبدان تنگ شد / رخانش ز اندیشه بیرنگ شد -
که موبد بد وپاک بودش سرشت / بمردی ورا نام بد زردهشت -
بهادر امیرعضدی