و.ک(234)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
دیدگاه ضد جنگ رستم
***
روحیه ی رستم، جنگ طلبی را بر نمی تابد. بیشتر یا تمام نبردهای رستم، همراه با طرح و پیشنهاد ِ به آشتی ست. و جنگیدن را بنا گزیر، برمی گزیند.
***
رستم بیزار از جنگ ست:
پلنگ این شناسد که پیکار و جنگ / نه خوبست و داند همی کوه و سنگ –
چو کین سر شهریاران بود،/سر و کار با تیرباران بود-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
راز ِ خوف انگیز و مبهم ِ رابطه ی ژرف ِ مردمان زمینی شاهنامه با آسمان - بخش دوم
***
در شاهنامه، آسمان، همیشه راز دار مردم، سپاهیان، گردان، پهلوانان و شاهان بوده . آسمانی که رحمت و برکت را ، ادبار و نکبت را ره آورد او می بینند .
آسمانی که بی اراده ی زمینیان، خشم رعد آسا و تندر ِ غضبش را بدر قه ی راه ِ باران برکت زا و رحمت آورش می سازد .
***
ستارهشناسان به روز دراز / همی ز آسمان بازجستند راز -
*
ازان کآسمان را دگر بود راز / به گفت ِ برادر نیامد فراز -
*
ستارهشناسان بر ِ او شدند / همی ز آسمان داستانها زدند -
*
همی جست بر چاره جستن رهی / سوی آسمان کرد روی آنگهی -
*
کس از گردش آسمان نگذرد / وگر بر زمین پیل را بشکرد -
*
بدو گفت کز گردش آسمان / بگوی آنچ دانی و پنهان ممان -
*
بدین گونه بُد گردش آسمان / بسنده نباشد کسی با زمان -
*
چنین گفت کز گردش آسمان / نیابد گذر مرد نیکیگمان -
*
دگر گفت کز گردش آسمان / خردمند برنگذرد بیگمان -
*
جهاندار زان لرزه شد بدگمان / پراندیشه از گردش آسمان -
*
بباشد همه بودنی بیگمان / نتابیم با گردش آسمان -
*
که تا چون بود گردش آسمان / کرا بر کشد زین دو مهتر زمان -
*
نگه کردم از گردش آسمان / بدین زودی او را سر آید زمان -
*
بکوشیم با گردش آسمان / اگر در میانه سر آید زمان -
*
برین بر که گفتم نجوید زمان / مگر یارمندی کند آسمان -
*
همان ایرج پاک دین را بکشت / برو گردش آسمان شد درشت –
و.ک(130,2)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
حکیم طوس و ستایش رستم، با استعاره ی ماه های سال، کیخسرو را
***
طبع آزمایی حکیم طوس، در وام گیری از ماه های سال
***
ستایش رستم، با استعاره ی ماه های سال، کیخسرو را: و
بر آورد سر، آفرین کرد و گفت / مبادت جز از بخت ِ پیروز، جفت -
چو "هرمزد" بادت بدین پایگاه / چو "بهمن" ،نگهبان ِفرخ کلاه -
همه ساله "اردیبهشت"ِ هژیر / نگهبان ِ تو، با هش و رای پیر -
چو "شهریور"ت باد پیروزگر / به نام بزرگی و فر و هنر -
"سفندارمذ"، پاسبان تو باد / خِرَد، جان ِ روشن روان ِ تو باد -
چو "خرداد"ت از یاوران، بر دهاد / ز "مرداد"، باش از بر و بوم شاد -
"دی" و "اورمزد"ت خجسته بواد / در ِ هر بَدی، بر تو بسته بواد-
"دی"ت "آذر" افروز و فرخنده، روز / تو شادان و تاج تو، گیتی فروز -
چو این آفرین کرد رستم، بپای / بپرسید و کردش بر خویش، جای -
بدو گفت خسرو، درست آمدی / که از جان ِ تو، دور بادا بدی -
تویی پهلوان ِ کیان ِ جهان / نهان آشکار، آشکارت نهان -
گُزین ِ کیانی و پشت ِ سپاه / نگهدار ِ ایران و لشکر، پناه -
مرا شاد کردی بدیدار خویش / بدین پر هنر جان ِ بیدار خویش -
و.ک(030,2)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
آداب به پیشواز رفتن بزرگان در شاهنامه ی فردوسی - ۲ - کیخسرو به پیشواز رستم می آید
***
پیشوازی شایسته و درخور ِ شان و شوکت ِ رستم، توسط کیخسرو:
چو تاج بزرگی بسر بر نهاد / ازو شاد شد تاج و او نیز شاد -
فرستادگان آمد از هر سوی / ز هر نامداری و هر پهلوی -
پس آگاهی آمد سوی نیمروز / بنزد سپهدار ِ گیتی فروز -
که خسرو ز توران به ایران رسید / نشست از بر تخت کو را سزید -
"بیاراست رستم به دیدار شاه / ببیند که تا هست زیبای گاه" -
ابا زال، سام نریمان بهم / بزرگان کابل همه بیش و کم -
سپاهی که شد دشت چون آبنوس / بدرید هر گوش ز اوای کوس -
سوی شهر ایران گرفتند راه / زواره فرامرز و پیل و سپاه -
به پیش اندرون زال با انجمن / درفش بنفش از پس ِ پیلتن -
پس آگاهی آمد بر ِ شهریار / که آمد ز ره، پهلوان ِ سوار -
زواره فرامرز و دستان سام / بزرگان که هستند با جاه و نام -
دل شاه شد زان سخن شادمان / سراینده را گفت کاباد مان -
"که اویست پروردگار ِ پدر / وزویست پیدا به گیتی، هنر -
کیخسرو سران و سرداران را با تشریفات ِ تمام، به پیشوازِ رستم گسیل میدارد:
بفرمود تا گیو و گودرز و طوس / برفتند با نای رویین و کوس -
تبیره بر آمد ز درگاه شاه / همه بر نهادند گردان کلاه -
یکی لشکر از جای برخاستند / پذیره شدن را بیاراستند -
ز پهلو به پهلو پذیره شدند / همه با درفش و تبیره شدند -
"برفتند پیشش به دو روزه راه / چنین پهلوانان و چندین سپاه" -
درفش تهمتن چو آمد پدید / به خورشید گرد سپه بردمید -
خروش آمد و ناله ی بوق و کوس / ز قلب سپه گیو و گودرز و طوس -
به پیش گو پیلتن راندند / به شادی برو آفرین خواندند -
"گرفتند هر سه ورا در کنار / بپرسید شیراوژن از شهریار" -
ز رستم، سوی زال ِ سام آمدند / گشاده دل و شادکام آمدند -
نهادند سوی فرامرز روی / گرفتند شادی به دیدار اوی -
وزان جایگه سوی شاه آمدند / به دیدار فرخ کلاه آمدند -
"چو خسرو گَو ِ پیلتن را بدید / سرشکش ز مژگان به رخ بر چکید" -
"فرود آمد از تخت و کرد آفرین / تهمتن ببوسید روی زمین" -
به رستم چنین گفت کای پهلوان / همیشه بدی شاد و روشنروان -
به رستم چنین گفت کای پهلوان / همیشه بدی شاد و روشنروان -
به گیتی خردمند و خامش تویی / که پروردگار سیاوش تویی -
سر زال زان پس به بر در گرفت / ز بهر پدر دست بر سر گرفت -
گوان را به تخت مهی برنشاند / بریشان همی نام یزدان بخواند -
بهادر امیرعضدی
و.ک(235)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
هنرِ اکتسابی، برتر از "ژن" یا گوهر ِ فسیل شده ی وراثت ست:
به پالیز چون برکشد سرو شاخ/سر شاخ سبزش برآید ز کاخ-
به بالای او شاد باشد درخت/چو بیندش بینادل و نیکبخت-
سزد گر گمانی بَرَد بر سه چیز / کزین سه گذشتی، چه چیز ست نیز -
هنر با نژاد ست و با گوهر ست / سه چیزست و هر سه به بند اندر ست -
هنر کی بود تا نباشد گهر / نژاده بسی دیده ای بی هنر -
گهر آنک از فر یزدان بود / نیازد به بد دست و بد نشنود -
نژاد آنک باشد ز تخم پدر / سزد کاید از تخم پاکیزه بر -
هنر گر بیاموزی از هر کسی / بکوشی و پیچی ز رنجش بسی -
ازین هر سه گوهر بود مایه دار / که زیبا بود خلعت کردگار -
"چو هر سه بیابی، خرد بایدت / شناسنده ی نیک و بد بایدت" -
چو این چار با یک تن آید بهم / براساید از آز وز رنج و غم -
مگر مرگ کز مرگ خود چاره نیست / وزین بدتر از بخت پتیاره نیست -
بهادر امیرعضدی