برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
جاهایی که اسکندر پی شگفتی ها گشت - بخش ۵ - کوه ِ "مُرده مرد ِ" خفته بر تخت
***
بیاورد لشکر به کوهی دگر/کزان خیره شد مرد پرخاشخر-
بلندیش بینا همی دیر دید/سر کوه چون تیغ و شمشیر دید-
یکی تخت زرین بران تیغ کوه/ز انبوه یکسو و دور از گروه-
یکی مرده مرد اندران تخت بر/همانا که بودش پس از مرگ فر-
ز دیبا کشیده برو چادری/ز هر گوهری بر سرش افسری-
همه گرد بر گرد او سیم و زر/کسی را نبودی بروبر گذر-
هرآنکس که رفتی بران کوهسار/که از مرده چیزی کند خواستار-
بران کوه از بیم لرزان شدی/به مردی و بر جای ریزان شدی-
سکندر برآمد بران کوهسر/نظاره بران مرد با سیم و زر-
یکی بانگ بشنید کای شهریار/بسی بردی اندر جهان روزگار-
بسی تخت شاهان بپرداختی/سرت را به گردون برافراختی-
بسی دشمن و دوست کردی تباه/ز گیتی کنون بازگشتست گاه-
رخ شاه ز آواز شد چون چراغ/ازان کوه برگشت دل پر ز داغ-