برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

جاهایی که اسکندر پی شگفتی ها گشت - بخش ۶ - شهر هروم

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
جاهایی که اسکندر پی شگفتی ها گشت  - بخش ۶ - شهر هروم (شهر ِ  زنان)
***

همی رفت با نامداران روم/بدان شارستان شد که خوانی هروم-
که آن شهر یکسر زنان داشتند/کسی را دران شهر نگذاشتند-
سوی راست پستان چو آن زنان/بسان یکی نار بر پرنیان-
 سوی چپ به کردار جوینده مرد/که جوشن بپوشد به روز نبرد-
چو آمد به نزدیک شهر هروم/سرافراز با نامداران روم-
یکی نامه بنوشت با رسم و داد/چنان چون بود مرد فرخ نژاد-
 به عنوان بر از شاه ایران و روم/سوی آنک دارند مرز هروم-

اسکندر در نامه ای به سرحد داران مرز هروم، از " آنک ما در جهان کرده ایم" و  "ز فرمان ما سر متاب" و " مرا با شما نیست رزم " می گوید:
بفرمود تا فیلسوفی ز روم/برد نامه نزدیک شهر هروم-
چو دانا به نزدیک ایشان رسید/همه شهر زن دید و مردی ندید-
بران نامه بر شد جهان انجمن/ازیشان هرانکس که بد رای زن-
نشستند و پاسخ نوشتند باز/که دایم بزی شاه گردن فراز-
 اگر لشکر آری به شهر هروم/نبینی ز نعل و پی اسپ بوم-
بی اندازه در شهر ما، برزن ست/به هر برزنی بر، هزاران زن ست-
همه شب به خفتان جنگ اندریم/ز بهر فزونی به تنگ اندریم-
ز چندین یکی را نبودست شوی/که دوشیزگانیم و پوشیده روی-
ز ما هر زنی کو گراید بشوی/ازان پس کس او را نبینیم روی-
اگر دختر آیدش چون کرد شوی/زن آسا و جوینده ی رنگ و بوی-
هم آن خانه جاوید جای وی است/بلند آسمانش هوای وی است-
وگر مردوَش باشد و سرفراز/بسوی هرومش فرستند باز-
وگر زو پسر زاید آنجا که هست/بباشد نباشد بر ماش دست-
ز ما هرک او روزگار نبرد/از اسپ اندر آرد یکی شیرمرد-
یکی تاج زرینش بر سر نهیم/همان تخت او بر دو پیکر نهیم-
همانا ز ما زن بود سی هزار/که با تاج زرّند و با گوشوار-
که مردی ز گردنکشان روز جنگ/به چنگال او خاک شد بی درنگ-
تو مردی بزرگی و نامت بلند/در نام بر خویشتن در مبند-
که گویند با زن برآویختنی/ز آویختن نیز بگریختی-
یکی ننگ باشد ترا زین سخن/که تا هست گیتی نگردد کهن-
چه خواهی که با نامداران روم/بیایی بگردی به مرز هروم-
چو با راستی باشی و مردمی/نبینی جز از خوبی و خرمی-
به پیش تو آریم چندان سپاه/که تیره شود بر تو خورشید و ماه-

سکندر چو آن پاسخ نامه دید/خردمند و بینادلی برگزید-
بدیشان پیامی فرستاد و گفت/که با مغز مردم خرد باد جفت-
مرا گرد کافور و خاک سیاه/همانست و هم بزم و هم رزمگاه-
نه من جنگ را آمدم تازیان/به پیلان و کوس و تبیره زنان-
مرا رای دیدار شهر شماست/گر آیید نزدیک ما هم رواست-
ببینیم تا چیستتان رای و فر/سواری و زیبایی و پای و پر-
ز کار زهشتان بپرسم نهان/که بیمرد زن چون بود در جهان-
اگر مرگ باشد فزونی ز کیست/به بینم که فرجام این کار چیست-

 سکندر ز منزل سپه برگرفت/ز کار زنان مانده اندر شگفت-

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد