برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

جاهایی که اسکندر پی شگفتی ها گشت - بخش ۷ - شهر سیاهان

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
جاهایی که اسکندر پی شگفتی ها گشت  - بخش ۷ - شهر سیاهان
***
اسکندر پس از دیدار از شهر هروم، به شهر سیاهان میرود. یک ماه در آنجا میماند و دگر بار به شهر هروم(شهر زنان) باز میگردد:

بدین هم نشان تا به شهری رسید/که مردم بسان شب تیره دید-
فرو هشته لفچ*۱ و برآورده کفچ*۲/به کردار قیر و شبه کفچ و لفچ-
همه دیده هاشان به کردار خون/همی از دهان آتش آمد برون-
بسی پیل بردند پیشش به راه/همان هدیه ها مردمان سیاه-
ببود اندر آن شهر یک ماه شاه/چو آسوده گشتند شاه و سپاه-
ازنجا بیامد دمان و دنان/دلآراسته سوی شهر زنان-

چو آمد سکندر به شهر هروم/زنان پیش رفتند ز آباد بوم-
ببردند پس تاجها پیش اوی/همان جامه و گوهر و رنگ و بوی-
سکندر بپذرفت و بنواختشان/بران خرمی جایگه ساختشان-
چو شب روز شد اندرآمد به شهر/به دیدار برداشت زان شهر بهر-

 کم و بیش ایشان همی بازجست/همی بود تا رازها شد درست-
.............................................................................
پ ن:
*۱  لَفچ، لب سطبر، لب درشت و آویخته، لغتی است به معنی لب حیوانات مخصوصاً شتر و گاو و خر استعمال میشود
نظامی: لفچ هائی چو زنگیان سیاه همه قطران قبا و قیر کلاه.

*۲  کَفچ، مخفف کفچه یا چمچه، چمچمه، کفگیر. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد