برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
کیخسرو پس از اسارت افراسیاب بدست هوم عابد و گریختن از دست هوم و پنهان شدن در دریای چیچست، در پی یافتن افراسیاب ست و از جهانآفرین، یاری می جوید:
به رخشنده روز و به هنگام خواب/همی آگهی جست ز افراسیاب-
ازیشان کسی زو نشانی نداد/نکردند ازو در جهان نیز یاد-
جهاندار یک شب سرو تن بشست/بشد دور با دفتر زند و است-
همه شب به پیش جهانآفرین/همی بود گریان و سر بر زمین-
همی گفت کین بنده ی ناتوان/همیشه پر از درد دارد روان-
همه کوه و رود و بیابان و آب/نبیند نشانی ز افراسیاب-
همی گفت کای داور دادگر/تودادی مرا نازش و زور و فر-
که او راه تو دادگر نسپرد/کسی را ز گیتی به کس نشمرد-
تو دانی که او نیست بر داد و راه/بسی ریخت خون سر بیگناه-
مگر باشدم دادگر یک خدای/بنزدیک آن بدکنش رهنمای-
تو دانی که من خود سراینده ام/پرستنده ی آفریننده ام-
بگیتی ازو نام و آواز نیست/ز من راز باشد ز تو راز نیست-
اگر زو تو خشنودی ای دادگر/مرا باز گردان ز پیکار سر-
بکش در دل این آتش کین من/به آیین خویش آور آیین من-
ز جای نیایش بیامد به تخت/جوان سرافراز و پیروز بخت-