برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
اسفندیار پس از کشتن گرگ های نر و ماده در خوان اول از هفت خوان، داور دادگر را می ستاید:
سلیح و تن از خون ایشان بشست/بران خارستان پاک جایی بجست-
پر آژنگ رخ سوی خورشید کرد/دلی پر ز درد و سری پر ز گرد-
همی گفت کای داور دادگر/تو دادی مرا هوش و زور و هنر-
تو کردی تن گرگ را خاک جای/تو باشی به هر نیک و بد رهنمای-
چو آمد سپاه و پشوتن فراز/بدیدند یل را به جای نماز-
بماندند زان کار گردان شگفت/سپه یکسر اندیشه اندر گرفت-
که این گرگ خوانیم گر پیل مست/که جاوید باد این دل و تیغ و دست-
که بی فره اورنگ شاهی مباد/بزرگی و رسم سپاهی مباد-
برفتند گردان فرخنده رای/برابر کشیدند پرده سرای-