برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
رستم به چاره و تدبیر، خود را از چنگال مرگزای سهراب می رهاند:
بدان چاره از چنگ آن اژدها/همی خواست کاید ز کشتن رها-
دلیر جوان سر به گفتار پیر/بداد و ببود این سخن دلپذیر-
رستم برای پیروزی بر سهراب، روی سوی جهان آفرین دارد:
چو رستم ز دست وی آزاد شد/بسان یکی تیغ پولاد شد-
خرامان بشد سوی آب روان/چنان چون شده باز یابد روان-
بخورد آب و روی و سر و تن بشست/به پیش جهان آفرین شد نخست-
همی خواست پیروزی و دستگاه/نبود آگه از بخشش هور و ماه-
که چون رفت خواهد سپهر از برش/بخواهد ربودن کلاه از سرش-
وزان آبخور شد به جای نبرد/پراندیشه بودش دل و روی زرد-