برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
راز و فلسفه ی "تازه سیب" در شاهنامه فردوسی - بخش 05
***
طبع آزمایی حکیم فرزانه ی طوس، فردوسی خردمند در پیشگاه ندیم و همنشین ش، در آغاز داستان هرمزدِ نوشیروان، با بیتهایی سرشار از ظرایف و ایهام شعری:
بخندید تمّوز* بر سرخ سیب/همیکرد با بار و برگش عِتیب-
ایهام:
سیب تا باد گرم تابستان به آن نخورد رنگ نمی گیرد*
که آن دسته ی گل به وقت بهار/به مستی همیداشتی درکنار-
همی باد شرم آمد از رنگ اوی/همی یاد یار آمد از چنگ اوی-
ایهام:
سرخی روی او از شرم.
چه کردی که بودت خریدار آن/کجا یافتی تیز بازار آن-
عقیق و زبرجد که دادت بهم/ز بار گران شاخ تو هم بخم-
ایهام:
این سرخی بسان عقیق و زبرجد را که به تو داد(تابستان)
همانا که گل را بها خواستی/بدان رنگ رخ را بیاراستی-
ایهام:
به گونه هایت سرخاب زده ای.
همی رنگ شرم آید از گردنت/همی مشک بوید ز پیراهنت-
ایهام:
سرخنای شرم، گردنش را فرا گرفته.
مگر جامه از مشتری بستدی/به لوئلؤ بر از خون نقط برزدی-
ایهام:
مگر سرخی رویت را از ستاره ی مشتری(ستاره هرمز) وام ستانده ای؟
چفت و بست ظریف و بند زدن دو پاره ی چینی ِ مشتری(هرمزد) با هرمزد نوشیروان.
زبرجدت برگ ست و چرمت بنفش/سرت برتر از کاویانی درفش-
به پیرایه ی زرد و سرخ و سپید/مرا کردی از برگ گل نا امید-
نگارا بهارا کجا رفتهای/که آرایش باغ بنهفتهای-
همی مهرگان* بوید از باد تو/به جام می اندر کنم یاد تو-
ایهام:
باد پاییز سرشار از بوی نفس تست.
چو رنگت شود سبز بستایمت/چو دیهیم هرمز بیارایمت-
ایهام:
سخن باد تابستان به سیب، آنگاه که به بار نشستی و بارت بر آمد و سبز گشتی، بسان و به سرخی تاج هرمز، آذینت بندم.
که امروز تیزست بازار من/نبینی پس از مرگ آثار من-
......................................................................
* تموز، صیف، تابستان و شتا، زمستان
* مشتری یا هرمز
* مهرگان، پاییز
* پروین اعتصامی: افسرده از آنی که سهیلت* زده سیلی/ سیبی که سهیلش نزده، رنگ ندارد-
*سهیل، نماد پاییز، ستاره سهیل در پاییز فروزانتر ست.
بهادر امیرعضدی