برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
هفت در شاهنامه - 14 - سفر دریایی هفت ماهه کیخسرو
***
کیخسرو و سفر دریایی هفت ماهه اش در بازگشت از مکران:
ببخشایش کردگار سپهر/هوا شد خوش و باد ننمود چهر-
گذشتند بر آب بر هفت ماه/که بادی نکرد اندریشان نگاه-
چو خسرو ز دریا بخشکی رسید/نگه کرد هامون جهان را بدید-
بیامد بپیش جهان آفرین/بمالید بر خاک رخ بر زمین-
برآورد کشتی و زورق ز آب/شتاب آمدش بود جای شتاب-
بیابانش پیش آمد و ریگ و دشت/تنآسان بریگ روان برگذشت-
بهادر امیرعضدی
و.ک(078)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
جوانمردی، بخشش و رفتار سخاوتمندانه ی کیخسرو با همسر افراسیاب و دیگر اسیران تورانی:
چنین گفت کیخسرو هوشمند/که هر چیز کان نیست ما را پسند-
نیاریم کس را همان بد بروی/وگر چند باشد جگر کینهجوی-
چو از کار آن نامدار بلند/براندیشم اینم نیاید پسند-
که بد کرد با پرهنر مادرم/کسی را همان بد بسر ناورم-
بفرمودشان بازگشتن بجای/چنان پاکزاده جهان کدخدای-
بدیشان چنین گفت کایمن شوید/ز گوینده گفتار بد مشنوید-
کزین پس شما را ز من بیم نیست/مرا بیوفایی و دژخیم نیست-
تن خویش را بد نخواهد کسی/چو خواهد زمانش نباشد بسی-
بباشید ایمن بایوان خویش/بیزدان سپرده تن و جان خویش-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
جنگ حصار در شاهنامه
***
افراساب، از پیش ِ سپاه کیخسرو میگریزد و به پشت حصار گنگ دژ پناه می گیرد:
وز آن جایگه رفت ببهشت گنگ/حصاری پر از مردم و جای تنگ-
بجنگ حصار اندرون سیهزار/همانا که شد کشته در کارزار-
همان بد که بیدادگر بود مرد/ورا دانش و بخت یاری نکرد-
همه روی کشور سپه گسترید/شدست او کنون از جهان ناپدید-
و کیخسرو در دیوار دژ رخنه ای ایجاد میکند و گنگ دژ را می گشاید:
بلشکر بفرمود پس شهریار/یکی کنده کردن بگرد حصار-
بدان کار هر کس که دانا بدند/بجنگ دژ اندر توانا بدند-
چه از چین وز روم وز هندوان/چه رزم آزموده ز هر سو گوان-
همه گرد آن شارستان چون نوند/بگشتند و جستند هر گونه بند-
دو نیزه ببالا یکی کنده کرد/سپه را بگردش پراگنده کرد-
بدان تا شب تیره بی ساختن/نیارد ز ترکان یکی تاختن-
دو صد ساخت عراده بر هر دری/دو صد منجنیق از پس لشکری-
دو صد چرخ بر هر دری با کمان/ز دیوار دژ چون سر بدگمان-
پدید آمدی منجینق از برش/چو ژاله همی کوفتی بر سرش-
پس منجنیق اندرون رومیان/ابا چرخها تنگ بسته میان-
دو صد پیل فرمود پس شهریار/کشیدن ز هر سو بگرد حصار-
یکی کنده ای زیر باره درون/بکند و نهادند زیرش ستون-
بد آن منکری باره مانده بپای/بدان نیزه ها برگرفته ز جای-
پس آلود بر چوب نفط سیاه/بدین گونه فرمود بیدار شاه-
بیک سو بر از منجنیق و ز تیر/رخ سرکشان گشته همچون زریر-
به زیر اندرون آتش و نفط و چوب/ز بر گرزهای گران کوب کوب-
بهر چارسو ساخت آن کارزار/چنانچون بود ساز جنگ حصار-
بهادر امیرعضدی
بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
کیخسرو، طراح و استراتژیست نظامی - بخش ۲
***
کیخسرو، طراح و استراتژیست نظامی در "جنگ با افراسیاب به سپهسالاری فغفور چین"، شبیخون زدن افراسیاب را پیش بینی میکند و فرمان به کندن خندق می دهد و به ساماندهی و آرایش سپاه می پردازد:
چنین گفت با طوس کامروز جنگ/نه بر آرزو کرد پور پشنگ-
گمانم که امشب شبیخون کند/ز دل درد دیرینه بیرون کند-
یکی کنده فرمود کردن براه/برآن سو که بد شاه توران سپاه-
چنین گفت کآتش نسوزید کس/نباید که آید خروش جرس-
ز لشکر سواران که بودند گرد/گزین کرد شاه و برستم سپرد-
دگر بهره بگزید ز ایرانیان/که بندند بر تاختن بر میان-
بطوس سپهدار داد آن گروه/بفرمود تا رفت بر سوی کوه-
تهمتن سپه را بهامون کشید/سپهبد سوی کوه بیرون کشید-
بفرمود تا دور بیرون شوند/چپ و راست هر دو بهامون شوند-
طلایه مدارند و شمع و چراغ/یکی سوی دشت و یکی سوی راغ-
بدان تا اگر سازد افرسیاب/برو بر شبیخون بهنگام خواب-
گر آید سپاه اندر آید ز پس/بماند نباشدش فریادرس-
بره کنده پیش و پس اندر سپاه/پس کنده با لشکر و پیل شاه-
خندق، تاکتیک جنگی کیخسرو در نبرد بزرگ با افراسیاب:
همی گشت بر گرد آن رزمگاه/بیابان نگه گرد و بی راه و راه-
که لشکر فزون بود زان کو شمرد/همان ژنده پیلان و مردان گرد-
بگرد سپه بر یکی کنده کرد/طلایه بهر سو پراگنده کرد-
شب آمد بکنده در افگند آب/بدان سو که بد روی افراسیاب-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
کیخسرو، طراح و استراتژیست نظامی - بخش ۱
***
《به هر چارسو ساخت آن کارزار/چنانچون بود ساز "جنگ حصار"》-
***
کیخسرو، طراح و استراتژیست نظامی در "جنگ حصار"، آرایش سپاه و سر و سامان ده ِ محاصره و تسخیر گنگ دژ افراسیاب:
سر موبدان شاه نیکی گمان/نشست از بر زین سپیدهدمان-
بیامد بگردید گرد حصار/نگه کرد تا چون کند کارزار-
برستم بفرمود تا همچو کوه/بیارد بیک سوی دریا گروه-
دگر سوش گستهم نوذر بپای/سه دیگر چو گودرز فرخنده رای-
بسوی چهارم شه نامدار/ابا کوس و پیلان و چندی سوار-
سپه را همه هرچ بایست ساز/بکرد و بیامد بر دژ فراز-
بلشکر بفرمود پس شهریار/یکی کنده کردن بگرد حصار-
بدان کار هر کس که دانا بدند/بجنگ دژ اندر توانا بدند-
چه از چین وز روم وز هندوان/چه رزم آزموده ز هر سو گوان-
همه گرد آن شارستان چون نوند/بگشتند و جستند هر گونه بند-
دو نیزه ببالا یکی کنده کرد/سپه را بگردش پراگنده کرد-
بدان تا شب تیره بی ساختن/نیارد ترکان یکی تاختن-
دو صد ساخت عراده بر هر دری/دو صد منجنیق از پس لشکری-
دو صد چرخ بر هر دری با کمان/ز دیوار دژ چون سر بدگمان-
پدید آمدی منجینق از برش/چو ژاله همی کوفتی بر سرش-
پس منجنیق اندرون رومیان/ابا چرخها تنگ بسته میان-
دو صد پیل فرمود پس شهریار/کشیدن ز هر سو بگرد حصار-
یکی کندهای زیر باره درون/بکند و نهادند زیرش ستون-
بد آن منکری باره مانده بپای/بدان نیزهها برگرفته ز جای-
پس آلود بر چوب نفط سیاه/بدین گونه فرمود بیدار شاه-
بیک سو بر از منجنیق و ز تیر/رخ سرکشان گشته همچون زریر-
بهزیر اندرون آتش و نفط و چوب/ز بر گرزهای گران کوب کوب-
به هر چارسو ساخت آن کارزار/چنانچون بود ساز "جنگ حصار"-
بهادر امیرعضدی