برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
رگه ی عوام شناسی اردشیر ساسان(اردشیر بابکان) در پندهایش به پسرش شاپور اردشیر و بر حذر داشتن از عوام زدگی:
چو سال اندر آمد به هفتاد و هشت/جهاندار بیدار بیمار گشت-
بفرمود تا رفت شاپور پیش/ورا پندها داد ز اندازه بیش-
بدان ای پسر کاین سرای فریب/ندارد ترا شادمان بی نهیب-
نگهدار تن باش و آن خرد/چو خواهی که روزت به بد نگذرد-
مجوی از دل عامیان راستی/که از جست وجو آیدت کاستی-
وزیشان ترا گر بد آید خبر/تو مشنو ز بدگوی و انده مخور-
نه خسروپرست و نه یزدان پرست/اگر پای گیری سر آید به دست-
چنین باشد اندازهٔ عام شهر/ترا جاودان از خرد باد بهر-
بترس از بد مردم بدنهان/که بر بدنهان تنگ گردد جهان-
سخن هیچ مگشای با رازدار/که او را بود نیز انباز و یار-
بهادر امیرعضدی
و.ک(048,2)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***زنانی آزاده، اراده گرا، پراگماتیست، جسور و بی پروا، سنت شکنان عرصه ی آداب و رسم های معمول و متعارف و در هم کوبنده ی سنت در شاهنامه اند.
***
مالکه، شاپور را بر می گزیند:
ز دیوار دژ مالکه بنگرید/درفش و سر نامداران بدید-برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
شهروی موبد، مشاور نیک اندیش شاپور در انگیزه دادن به او در ساخت پل:
چنین گفت موبد بران شاه خرد/که ای پاک دل نیک پی شاه گرد-
کنون مرد بازاری و چاره جوی/ز کلبه سوی خانه بنهاد روی-
چو بر دجله بر یکدگر بگذرند/چنین تنگ پل را به پی بسپرند-
بترسد چنین هرکس از بیم کوس/چنین برخروشند چون زخم کوس-
چنین گفت شاپور با موبدان/که ای پرهنر نامور بخردان-
پلی دیگر اکنون بباید زدن/شدن را یکی راه باز آمدن-
بدان تا چنین زیردستان ما/گر از لشکری در پرستان ما-
به رفتن نباشند زین سان به رنج/درم داد باید فراوان ز گنج-
یکی پل بفرمود موبد دگر/به فرمان آن کودک تاجور-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نقش راز آلود ستارگان در پیش بینی ِ رخدادها در شاهنامه ی فردوسی – بخش 32 – کید هندی
***
حکیم فرزانه ی طوس، در شاهنامه ی کوه پیکرش، باور پیشینیان ما به طالع سعد و نحس و ایمان آنان به توان اختر شناسان در باز بینی و بازخوانی آینده ی اشخاص یا رخداد ها یا جنگ های پیش رو، را بازتاب می دهد و رخ می نمایاند.
برای برآورد ِ فرجام ِ نبرد ها، آینده و سرنوشت آتی اشخاص پس از تولد، فرجام ازدواج ها، و دیگر سوژه ها، از ستاره شماران و زیج و اسطرلاب بهره گرفته میشده ست.
***
ستاره شماران در شاهنامه، "پیش بین" رخداد های آتی و نه "ره نمون و راهگشا"ی مسیر ِ رخدادهای پیش روی شاهان و پهلوانانند.
***
کید هندی و دیدن فال سعد و نحس شاپور اردشیر:
چو شاپور شد همچو سرو بلند/ز چشم بدش بود بیم گزند-
بدو گفت فرخنده دستور اوی/که ای شاه روشن دل و راه جوی-
سوی کید هندی فرستیم کس/که دانش پژوهست و فریادرس-
بداند شمار سپهر بلند/در پادشاهی و راه گزند-
اگر هفت کشور ترا بی همال/بخواهد بدن بازیابد به فال-
یکایک بگوید ندارد به رنج/که نخواهد بدین پاسخ از شاه گنج-
چو بشنید بگزید شاه اردشیر/جوانی گرانمایه و تیزویر-
فرستاد نزدیک دانا به هند/بسی اسپ و دینار و چندی پرند-
بدو گفت رو پیش دانا بگوی/که ای مرد نیک اختر و راه جوی-
به اختر نگه کن که تا من ز جنگ/کی آسایم و کشور آرم به چنگ-
اگر بود خواهد بدین دستگاه/به تدبیر آن زور بنمای راه-
وگر نیست این تا نباشم به رنج/برین گونه نپراگند نیز گنج-
بیامد فرستادهٔ شهریار/بر کید با هدیه و با نثار-
بگفت آنک با او شهنشاه گفت/همه رازها برگشاد از نهفت-
بپرسید زو کید و غمخواره شد/ز پرسش سوی دانش و چاره شد-
بیاورد صلاب و اختر گرفت/یکی زیج رومی به بر در گرفت-
نگه کرد بر کار چرخ بلند/ز آسانی و سود و درد و گزند-
فرستاده را گفت کردم شمار/از ایران و از اختر شهریار-
گر از گوهر مهرک نوش زاد/برآمیزد این تخمه با آن نژاد-
نشیند به آرام بر تخت شاه/نباید فرستاد هر سو سپاه-
بیفزایدش گنج و کاهدش رنج/تو شو کینهٔ این دو گوهر بسنج-
گر این کرد ایران ورا گشت راست/بیابد همه کام دل هرچ خواست-
فرستاده را چیز بخشید و گفت/کزین هرچ گفتم نباید نهفت-
گر او زین نپیچد سپهر بلند/کند اینک گفتم برو ارجمند-
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
ترور یا "حذف فیزیکی" در شاهنامه - 4 - ترور نا فرجام اردشیر بابکان به فرمان اردوان
***
اردوان به پسرش بهمن:
اردوان پیامی به پسرش بهمن در هندوستان فرستاد و بهمن نیز پیام اردوان را به خواهرش (همسر اردشیر ساسان) می فرستد و او را به زهر دادن اردشیر ترغیب می کند:
بدو گفت رو پیش خواهر بگوی/که از دشمن این مهربانی مجوی-
برادر دو داری به هندوستان/به رنج و بلا گشته همداستان-
دو در بند و زندان شاه اردشیر/پدر کشته و زنده خسته به تیر-
تو از ما گسسته بدین گونه مهر/پسندد چنین کردگار سپهر-
چو خواهی که بانوی ایران شوی/به گیتی پسند دلیران شوی-
هلاهل چنین زهر هندی بگیر/به کار آر یکپار بر اردشیر-
فرستاده آمد بهنگام شام/به دخت گرامی بداد آن پیام-
چنان بد که یک روز شاه اردشیر/به نخچیر بر گور بگشاد تیر-
چو بگذشت نیمی ز روزه دراز/سپهبد ز نخچیرگه گشت باز-
سوی دختر اردوان شد ز راه/دوان ماه چهره بشد نزد شاه-
بیاورد جامی ز یاقوت زرد/پر از شکر و پست با آب سرد-
بیامیخت با شکر و پست زهر/که بهمن مگر یابد از کام بهر-
چو بگرفت شاه اردشیر آن به دست/ز دستش بیفتاد و بشکست پست-
شد آن پادشا بچه لرزان ز بیم/هم اندر زمان شد دلش به دو نیم-
جهاندار زان لرزه شد بدگمان/پراندیشه از گردش آسمان-
بفرمود تا خانگی مرغ چار/پرستنده آرد بر شهریار-
چو آن مرغ بر پست بگذاشتند/گمانی همی خیره پنداشتند-
هم انگاه مرغ آن بخورد و بمرد/گمان بردن از راه نیکی ببرد-
بهادر امیرعضدی