برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
مرگ، جبر ِ زندگی - بخش (8) - گودرز کشواد در نبرد "یازده رخ"، با به داو ِ مرگ گذاردن جان خود، پیشمرگ سپاهش می شود و مرگ را به هیچ می انگارد.
***
گودرز کشوادگان:پذیرفتم اندر شما سربسر/که من پیش بندم بدین کین کمر-
***ور ایدونک پیران ازین رای خویش/نگردد نهد رزم را پای پیش-
پذیرفتم اندر شما سربسر/که من پیش بندم بدین کین کمر-
ابا پیر سر من بدین رزمگاه/بکشتن دهم تن بپیش سپاه-
من و گرد پیران* و رویین و گیو**/یکایک بسازیم مردان نیو-
که کس در جهان جاودانه نماند/بگیتی بما جز فسانه نماند-
هم آن نام باید که ماند بلند/چو مرگ افگند سوی ما برکمند-
زمانه بمرگ و بکشتن یکیست/وفا با سپهر روان اندکیست-
شما نیز باید که هم زین نشان/ابا نیزه و تیغ مردم کشان-
بکینه ببندید یکسر کمر/هرانکس که هست از شما نامور-
که دولت گرفتست از ایشان نشیب/کنون کرد باید بکین بر نهیب-
......................................................................................
پ ن:
من و گرد پیران* رویین و گیو**
در نبرد تن به تن(رخ به رخ) یازده رخ، گودرز همآورد پیران ویسه ست و بیژن گیو، نوه گودرز، دختر زاده ی رستم، هماورد رویین پسر پیران ویسه ست.
پیران و رویین، هر دو به دست همآوردانشان، گودرز و بیژن کشته می شوند.
بهادر امیرعضدی