971107
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
(49) - اصطلاح - معادل ِ فارسی ِ چند اصطلاح عربی، در شاهنامه ی فردوسی -
***
معادل ِ فارسی چند اصطلاح عربی، در شاهنامه ی فردوسی
***
اذا جاء القضا عمی البصر:
(چون قضا آید، دیده نابینا شود) -
شاهنامه:
قضا چون ز گردون فرو هشت پر/همه زیرکان، کور گردند و کر-
***
من حفر بئر الاخیه فقد وقع فیه:
(هر کس چاهی برای برادرش بکند، خود در آن فرو افتد)
شاهنامه:
کسی کو به ره بر کند ژرف چاه/سزد گر کند خویشتن را نگاه -
یا
کسی کو بره بر کند ژرف چاه/سزد گر نهد در بن چاه گاه-
***
سید القوم خادمهم:
(سرور هر قوم، خدمتگزار آن قوم ست)
شاهنامه:
چه گفت آن سخنگوی با ترس و هوش/چو خسرو شدی بندگی را بکوش -
بهادر امیرعضدی