و.ک(366)
970925
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
سرانجام افراسیاب
***
افراسیاب، پریشان و گریزان از سپاه کیخسرو:
به نزدیک بردع یکی غار بود/سر کوه، غار از جهان نابسود -
ندید از برش جای پرواز باز/نه زیرش پی شیر و آن گراز -
خورش برد و ز بیم جان جای ساخت/بغار اندرون جای بالا ساخت -
ز هر شهر دور و بنزدیک آب/که خوانی ورا هنگ افراسیاب -
همی بود چندی به هنگ اندرون/ز کرده پشیمان و دل پر زخون -
طنین ِ ناله و نجوای افراسیاب در گوش ِ جان و وجدان خفته و نیمه بیدارش، درون غار:
که شاها سرا نامور مهترا/بزرگان و بر داوران داورا -
همه ترک و چین زیر فرمان تو/رسیده بهر جای پیمان تو -
یکی غار داری بهره بچنگ/کجات آن سر تاج و مردان جنگ -
کجات آنهمه زور مردانگی/دلیری و نیروی و فرزانگی -
کجات آن بزرگی و تخت و کلاه/کجات آن بر و بوم و چندین سپاه -
که اکنون بدین غار تنگ اندری/گریزان به سنگین حصار اندری -
اسیر شدن افراسیاب توسط هوم در غار بردع، ( هنگ ِ افراسیاب):
به ترکی چو این ناله بشنید هوم/پرستش رها کرد و بگذاشت بوم -
چنین گفت کین ناله هنگام خواب/نباشد مگر آن افراسیاب -
ز کوه اندر آمد به هنگام خواب/بدید آن در هنگ افراسیاب -
بیامد بکردار شیر ژیان/ز پشمینه بگشاد گردی میان -
کمندی که بر جای زنار داشت/کجا در پناه جهاندار داشت -
به هنگ اندرون شد گرفت آن بدست/چو نزدیک شد بازوی او ببست -
همی رفت و او را پس اندر کشان/همی تاخت باد رنج چون بیهشان -
افراسیاب کشته بدست کیخسرو:
کنون روز بادافره ایزدیست/مکافات بد را ز یزدان بدیست -
بشمشیر هندی بزد گردنش/بخاک اندر افکند نازک تنش -
تهی ماند زو گاه شاهنشهی/سر آمد بر او روزگار مهی -
ز کردار بد بر تنش بد رسید/مجو ای پسر بند بد را کلید -