برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

بهای سنگین سماجت و پایمردی در ماندن در راستای راستی و داد 2

961030

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

بهای سنگین سماجت و پایمردی در ماندن در راستای راستی و داد 2

***

براستی، شخصیت های راستین و راد شاهنامه، بهای سنگین سماجت و پایمردی در ماندن در راستای راستی و داد را جانانه می پردازند.   -   ( بخش دوم )

*** 

 "مرداس، بهای باقی ماندن در مسیر ِ داد و دهش، را می پردازد".

***

یکی مرد بود، اندر آن روزگار / ز دشت ِ سواران ِ نیزه گذار -

گرانمایه، هم شاه و هم نیک مرد / ز ترس ِ جهاندار، با باد ِ سرد -

که مرداس، نام ِ گرانمایه بود / به داد و دهش، برترین پایه بود -


 مرداس، خوش بین و غافل از، نا پاک و دور از مهر و سبکسار بودن فرزند:

 پسر بد مر این پاکدل را، یکی / کش "از مهر، بهره نبود اندکی"-

جهانجوی را نام، ضحاک بود / دلیر و "سبکسار و ناپاک" بود -


و مرداس، خوش طینت و فرزند دوست، فرزند را عزیز میدارد و بر او "نا زده باد سرد": 

به هر نیک و بد شاه آزاد مرد / به فرزند بر، نازده باد سرد -

همی پروریدش به ناز و به رنج / بدو بود شاد و بدو داد گنج -


 چنان بد که ابلیس روزی پگاه / بیامد بسان یکی نیکخواه -

دل مهتر از راه نیکی ببرد / جوان گوش گفتار او را سپرد - 


 بدو گفت جز تو کسی کدخدای / چه باید همی با تو اندر سرای - 

چه باید پدر، کش پسر، چون تو بود / یکی پندت را من بیاید شنود -

زمانه برین خواجه ی سالخورد /همی دیر ماند، تو اندر نورد -

بگیر این سر مایه ور جاه او / ترا زیبد اندر جهان گاه او -


ضحاک، خام ِ ابلیس ِ اهریمن خو می شود:

 سر مرد تازی به دام آورید / چنان شد که فرمان او برگزید -


مرداس، بهای وقار، راست بینی و راست انگاری را، با در غلتیدن در چاه غفلت خود و غدر فرزند می پردازد:

 بیاورد وارونه ابلیس، بند / یکی ژرف چاهی به ره، بر بکند - 

پس ابلیس ِ وارونه، آن ژرف چاه / به خاشاک پوشید و بسترد راه -

سر تازیان مهتر نامجوی / شب آمد سوی باغ بنهاد روی -

"به چاه اندر افتاد و بشکست پست / شد آن نیکدل مرد یزدانپرست" -

بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد