961030
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
بهای سنگین سماجت و پایمردی در ماندن در راستای راستی و داد 2
***
براستی، شخصیت های راستین و راد شاهنامه، بهای سنگین سماجت و پایمردی در ماندن در راستای راستی و داد را جانانه می پردازند. - ( بخش دوم )
***
"مرداس، بهای باقی ماندن در مسیر ِ داد و دهش، را می پردازد".
***
یکی مرد بود، اندر آن روزگار / ز دشت ِ سواران ِ نیزه گذار -
گرانمایه، هم شاه و هم نیک مرد / ز ترس ِ جهاندار، با باد ِ سرد -
که مرداس، نام ِ گرانمایه بود / به داد و دهش، برترین پایه بود -
مرداس، خوش بین و غافل از، نا پاک و دور از مهر و سبکسار بودن فرزند:
پسر بد مر این پاکدل را، یکی / کش "از مهر، بهره نبود اندکی"-
جهانجوی را نام، ضحاک بود / دلیر و "سبکسار و ناپاک" بود -
و مرداس، خوش طینت و فرزند دوست، فرزند را عزیز میدارد و بر او "نا زده باد سرد":
به هر نیک و بد شاه آزاد مرد / به فرزند بر، نازده باد سرد -
همی پروریدش به ناز و به رنج / بدو بود شاد و بدو داد گنج -
چنان بد که ابلیس روزی پگاه / بیامد بسان یکی نیکخواه -
دل مهتر از راه نیکی ببرد / جوان گوش گفتار او را سپرد -
بدو گفت جز تو کسی کدخدای / چه باید همی با تو اندر سرای -
چه باید پدر، کش پسر، چون تو بود / یکی پندت را من بیاید شنود -
زمانه برین خواجه ی سالخورد /همی دیر ماند، تو اندر نورد -
بگیر این سر مایه ور جاه او / ترا زیبد اندر جهان گاه او -
ضحاک، خام ِ ابلیس ِ اهریمن خو می شود:
سر مرد تازی به دام آورید / چنان شد که فرمان او برگزید -
مرداس، بهای وقار، راست بینی و راست انگاری را، با در غلتیدن در چاه غفلت خود و غدر فرزند می پردازد:
بیاورد وارونه ابلیس، بند / یکی ژرف چاهی به ره، بر بکند -
پس ابلیس ِ وارونه، آن ژرف چاه / به خاشاک پوشید و بسترد راه -
سر تازیان مهتر نامجوی / شب آمد سوی باغ بنهاد روی -
"به چاه اندر افتاد و بشکست پست / شد آن نیکدل مرد یزدانپرست" -
بهادر امیرعضدی