برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان

بهای سنگین سماجت و پایمردی در ماندن در راستای راستی و داد 5


960806

 برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

بهای سنگین سماجت و پایمردی در ماندن در راستای راستی و داد  5

***

براستی، شخصیت های راستین و راد شاهنامه، بهای سنگین سماجت و پایمردی در ماندن در راستای راستی و داد را جانانه می پردازند.   -   ( بخش پنجم )

*** 

 "سیاوش، بهای نیک خویی و روح مدارا و گذشت را، با خون خود می پردازد".

***

افراسیاب، بنا بر خوابی که می بیند، هراسان شده و مصلحت را در آشتی با سیاوش می بیند:

 سیاوش ز رستم بپرسید و گفت / که این راز بیرون کنید از نهفت -

که این آشتی جستن از بهر چیست / نگه کن که تریاک این زهر چیست -


رستم، ضمن موافقت با آشتی، برای راستی انگاری و ضمانت و دوام آشتی افراسیاب، گرو گرفتن خویشان افراسیاب را به سیاوش توصیه میکند:

ز پیوسته ی خون به نزدیک اوی / ببین تا کدامند صد نامجوی - 

گروگان فرستد به نزدیک ما / کند روشن این رای تاریک ما -

چو پیمان همی کرد خواهی درست / که آزار و کینه نخواهیم جست - 


رستم:

مگر من شوم نزد شاه جهان / کنم آشکارا برو بر نهان -

 

رستم، با نامه ی سیاوش، حاکی از روند آشتی افراسیاب را به نیت باز خواندن سپاه ایران، و تداوم صلح، به کیکاووس می رساند. کیکاووس بر افروخته و آشفته، از پیمان صلح سیاوش، دستور کشتن اسیران تورانی را صادر میکند:

پس آن بستگان را بر من فرست / که من سر بخواهم ز تنشان گسست -


 رستم، کیکاووس را از پیمان شکنی بر حذر می دارد. و بر سر عهد و پیمان ماندن سیاوش را گوشزد میکند:

 ز فرزند پیمان شکستن مخواه / مکن آنچ نه اندر خورد با کلاه - 

نهانی چرا گفت باید سَخُن / سیاوش ز پیمان نگردد ز بُن -

 همی گفت صد مرد ترک و سوار / ز خویشان شاهی چنین نامدار - 

همه نیک خواه و همه بیگناه / اگرشان فرستم به نزدیک شاه - 

نپرسد نه اندیشد از کارشان / همانگه کند زنده بر دارشان - 

به نزدیک یزدان چه پوزش برم / بد آید ز کار پدر بر سرم - 

اگر سر بگردانم از راستی / فراز آید از هر سویی کاستی - 

چنین کی پسندد ز من کردگار / کجا بر دهد گردش روزگار -

شوم کشوری جویم اندر جهان / که نامم ز کاووس ماند نهان -


سیاووش، با آگاهی از همه ی نیرنگ ها و دسیسه های گرسیوز نابکار، و سفله پروری های دهر، همچنان بر سر عهد و پیمانی که "خودش با خویشتن خویش" بسته ست، تا پای جان، وفادار می ماند.


 سیاوش به فرنگیس:

ازین پس به فرمان افراسیاب / مرا تیره بخت اندر آید به خواب - 

ببرند بر بی گنه بر، سرم / ز خون جگر بر نهند افسرم - 

نه تابوت یابم نه گور و کفن / نه بر من بگرید کسی ز انجمن -

***

 چو از شهر و ز لشکر اندر گذشت / کشانش ببردند بر سوی دشت - 

ز گرسیوز آن خنجر آبگون / گروی زره بستد از بهر خون - 

بیفگند پیل ژیان را به خاک / نه شرم آمدش زان سپهبد نه باک - 


"یکی تشت بنهاد زرین برش / جدا کرد زان سرو سیمین سرش" -


بجایی که فرموده بد تشت خون / گروی زره برد و کردش نگون - 

یکی باد با تیره گردی سیاه / برآمد بپوشید خورشید و ماه –-


بهادر امیرعضدی


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد