برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
واکاوی برخی از شاخصه های شخصیت های شاهنامه فردوسی - 1 - رستم
***
رستم، از معدود چهره های چند شخصیتی شاهنامه ست. که به فرا خور "ایجاب لحظه"، یکی از آن چهره ها، خود را می نمایاند.
شخصیت های شاهنامه، هر کدام واجد شاخصه هایی یند که هویت منحصر به فردشان محسوب می شود. مانند پاکی در سیاووش، پراگماتیسم در گیو، اصولیت و واقع بینی در گودرز، تهور و جسارتِ ریسک در بیژن، مسالمت جویی در ایرج و اغریرث، و ...
رستم جمع بند و برآیند روحیات و کنش ها و منش های متفاوت و متناقض دیگر شخصیت های شاهنامه ست.
رستم، دارای همه ی شاخصه های فردی دیگر شخصیت های شاهنامه ست و همه را یکجا دارد و در مصاف های متفاوت، واکنشهایی اجتناب ناپذیر و در خور و گاه نا خواسته و ناگزیر را بروز می دهد.
راز ماندگاریِ رستم نیز در همین "قدرت مانور ِ بالا" و تغییر ِ تاکتیک ِ بجای اوست. درست نقطه مقابل ِ سکون و ایستایی سیاوش که موجب"عدم ِ توان ِ تغییر تاکتیک ِ" سیاوش، و به بهای زندگی ش شد.
بزرگ ترین و بارز ترین نماد و شاخصه ی بالقوه ی سیاوش، "پاکی" و "نور"، به بزرگ ترین شاخصه ی بالفعل ِ سیاوش، در قالب ِ "ضعف" نمایان شد.
سیاوشی که یک پارچه پاکی و نور بود، از تشخیص ِ "پلیدی " و "تاری" ، در ماند و "قافیه" را در برابر کید ِ گرسیوز، باخت.
نتیجه ی هر نبردی از هر دو طرف ِ نبرد، با پیروزی و ظفر محک میخورد. چه از جبهه ی نبردی انسانی باشد، چه از جبهه ی نبردی غیر انسانی.
"کنش" های ارادی و تعقلی رستم، به جرات میتوان گفت که سراسر بر بنیاد مسالمت و صلح جوییش استوار ست.
از جمله در نبرد با اسفندیار، که در ابتدا خواهان مصالحه و ترک نبرد ست. پر رنگ ترین و پر مایه ترین مسالمت جویی رستم در برهه ی آغازین نبرد با اسفندیار بخوبی نمایان ست. در کمتر نبردی ست که رستم در آغاز، بر طبل آشتی و ترک نبرد نکوبیده باشد.
رستم، تنها در وادی "واکنش"، متوسّل به مانور، ترفند، پلتیک، پاتک، خدعه، فریب و ... می شود.
استراتژی هر مبارزی، البته که پیروز میدان بودن ست. و رستم نیز بیرون از این عرصه نیست. بزرگترین هنر و نبوغ فردوسی، درین ست که رستم را اَبَر انسان و " سوپر من" به رخ نمی کشد. رستم نیز مثل هر انسان متعارفی، در حالات متفاوت، کنش ها و واکنشهایی متفاوتی از خود بروز میدهد. فردوسی، لغزش های اجتناب ناپذیر را برای رستم نیز مانند هر انسان دیگری قایل ست. فردوسی، رستم را بری از لغزش نمی انگارد و او را "معصوم" نمی نمایاند.
"واکنش" رستم، را در عرصه ی نبرد با سهراب، با هر عنوانی که بنامیم، فردوسی را سخت آزرده و رنجیده خاطر کرده.
رستم را چه "ستمکاره" خوانیم چه "دادگر"، چه "هنرمند" بدانیم چه بی هنر، راه بجایی نخواهیم برد و راز آز بر ما گشودنی نیست.
شاید "واکنش" ناگزیر ِ رستم، ناشی از "آز ِ بقا" ست.
.
اگر تندبادی براید ز کنج / بخاک افگند نارسیده ترنج -
ستمکاره خوانیمش ار دادگر / هنرمند دانیمش ار بیهنر -
اگر مرگ دادست بیداد چیست / ز داد این همه بانگ و فریاد چیست -
ازین راز جان تو آگاه نیست / بدین پرده اندر ترا راه نیست -
"همه تا در ِ آز رفته فراز / به کس بر نشد این در ِ راز، باز" -
شاید مجبوریم تن به غدر ِ قضا و قدر (داوری و حکم) دهر دهیم و ناظر ِ بی دست و پای بازیگری ِ "چرخ بازیگر" باشیم که "ازین بازیچه ها، بسیار دارد". و نتیجه ی این بازیچه های جانسوز و مرگ زا را آسان بگیریم.
فردوسی، حکیم بزرگوار طوس، به رغم ِ رنجش و گلایه اش از رستم، خود را اینگونه تسلی میدهد:
برفتن مگر بهتر آیدش جای / چو آرام یابد به دیگر سرای -
چنان دان که دادست و بیداد نیست / چو داد آمدش، جای فریاد نیست -
جوانی و پیری به نزدیک مرگ / یکی دان چو اندر بدن نیست برگ -
زندگی سرشار از راز های ناگشوده ست.
"رستمی در این وادی، در ماند"!!
و دست و بازوی ما کوتاه و توش و توان ما نا رسا.
بهادر امیرعضدی