و.ک(302)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
اغریرث، به بهای تقبیح روحیه ی جنگ طلبی برادرش افراسیاب، سرِ خود را به باد میدهد.
***
اغریرث پس از گردن زدن نوذر بدست افراسیاب، اسیران ایرانی را پناه میدهد و به ری منتقل میکند:
چو اغریرث آمد ز آمل به ری / وزان کارها آگهی یافت کی -
افراسیاب:
بدو گفت کاین چیست کانگیختی / که با شهد حنظل برآمیختی -
بفرمودمت کای برادر بکُش / که جای خرد نیست و هنگام هش -
بدانش نیاید سر جنگجوی / نباید به جنگ اندرون آبروی -
سر مرد جنگی خرد نسپرد / که هرگز نیامیخت کین با خرد -
اغریرث:
چنین داد پاسخ به افراسیاب / که لختی بباید همی شرم و آب -
هر آنگه کت آید به بد دسترس / ز یزدان بترس و مکن بد بکس -
که تاج و کمر چون تو بیند بسی / نخواهد شدن رام با هر کسی -
یکی پر ز آتش یکی پرخرد / خرد با سر دیو کی درخورد -
سپهبد برآشفت چون پیل مست / به پاسخ به شمشیر یازید دست -
میان برادر بدونیم کرد / چنان سنگدل ناهشیوار مرد -
بهادر امیرعضدی