برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

چشم ِ کور خشم - بخش اول - "اجاقِ روشنِ" خشم و "کینه ی کورِ" رستم

و.ک(289)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

چشم ِ کور خشم -  بخش اول - "اجاقِ روشنِ" خشم و "کینه ی کورِ" رستم

***

رستم، "پرورنده" ی سیاوش:

 به یزدان که تا در جهان زنده ام / به "کینِ" سیاوش، دل آکنده ام 

*** 

"اجاقِ روشنِ" خشم و "کینه ی کورِ" رستم

***

فرامرز چون سرخه* را یافت چنگ / بیازید زان سان که یازد پلنگ - 

گرفتش کمربند و از پشت زین / برآورد و زد ناگهان بر زمین -

 پیاده به پیش اندر افگند خوار / به لشکرگه آوردش از کارزار -

 فرامرز پیش پدر شد چو گرد / به پیروزی از روزگار نبرد - 

به سرخه نگه کرد پس پیلتن / یکی سرو آزاده بد بر چمن -

 برش چون بر شیر و رخ چون بهار  / ز مشک سیه کرده بر گل نگار -

 بفرمود پس تا برندش به دشت / ابا خنجر و روزبانان و تشت -

 ببندند دستش به خم کمند / بخوابند بر خاک چون گوسفند - 

بسان سیاوش سرش را ز تن / ببرند و کرگس بپوشد کفن - 

چو بشنید طوسِ سپهبد، برفت / به خون ریختن روی بنهاد تفت -

 بدو سرخه گفت ای سرافراز شاه / چه ریزی همی خون من بی‌گناه -

 سیاوش مرا بود هم سال و دوست / روانم پر از درد و اندوه اوست - 

مرا دیده پرآب بد روز و شب / همیشه به نفرین گشاده دو لب -

 دل طوس بخشایش آورد سخت / بران نامبردار برگشته بخت -

 بر رستم آمد بگفت این سخن / که پور سپهدار افگند بن -

 « چنین گفت رستم که گر شهریار / چنان خسته‌دل شاید و سوگوار -

 همیشه دل و جان افراسیاب / پر از درد باد و دو دیده پرآب » -

 همان تشت و خنجر زواره ببرد / بدان روزبانان لشکر سپرد - 

سرش را به خنجر ببرید زار / زمانی خروشید و برگشت کار -

 

 و خروش و گلایه فردوسی از دل بر می آید که: 

جهانا چه خواهی ز پروردگان / چه پروردگان، داغ دل بردگان -

 

« چه خواهی ز پروردگان »، دستِ خود از سرِ این پدران و پرورندگان که نه، بل « داغ دل بردگان »، بدار. داغ دیدگانِ فرزند، که آتشِ "روشن" و خاموش ناشدنی کینه ی "کور" دمی رهایشان نمی سازد.

....................................................

پ ن:

*سرخه، پسر افراسیاب:

افراسیاب،

 فرستاد و مر سرخه* را پیش خواند / ز رستم بسی داستانها براند -

 تو فرزندی و نیکخواه منی / ستون سپاهی و ماه منی -

 ز پیش پدر سرخه* بیرون کشید / درفش و سپه را به هامون کشید -  


سرخه*، اسیر فرامرز رستم:

 فرامرز پیش پدر شد چو گرد / به پیروزی از روزگار نبرد -

 به پیش اندرون سرخه* را بسته دست / بکرده ورازاد** را یال پست - 


سرخه*، کشته بدست طوس:

رستم اورا به تلافی مرگ سیاوش، به دست طوس سپرد، تا با تدارکِ " تشت و خنجر" و شبیه سازی کشتن سیاووش، سر از بدنش جدا سازند.

 طوس (ایفاگر نقش دمور و گروی زره در کشتن سیاووش) به درخواست رستم و به کین سیاووش، دستور بریدن سرش را داد:

 همان سرخه* ی نامور کشته شد/چنان دولت تیز برگشته شد -  


سرخه* به مباشرت زواره و بدستِ "روزبانان"، سرش بریده شد:

دل طوس بخشایش آورد سخت / بران نامبردار برگشته بخت - 

بر رستم آمد بگفت این سخن / که پور سپهدار افگند بن -

 همان تشت و خنجر زواره ببرد / بدان روزبانان لشکر سپرد - 

سرش را به خنجر ببرید زار / زمانی خروشید و برگشت کار - 


** ورازاد:

ورازاد**، شاه سپنجاب:
 همی رفت تا مرز توران رسید / ز دشمن کسی را به ره بر ندید -
 دران مرز شاه سپیجاب بود / که با لشکر و گنج و با آب بود -
ورازاد** بد نام آن پهلوان / دلیر و سپه تاز و روشن روان -


ورازاد**، از گردان تورانی - سی هزار سرباز داشت و در نبرد خونخواهی سیاوش ، با فرامرز جنگید.
ورازاد**، اسیر و کشته بدست فرامرزِ رستم:

 یکی نیزه زد بر کمر بند اوی/ که بگسست زیر زره بند او -

 چنان بر گرفتش ز زین خدنگ/ که گفتی یکی پشه دارد به چنگ - 

بیفکند بر خاک و آمد فرود/ سیاووش را داد چندی درود -

 سر نامور دور کرد از تنش/ پر از خون بیالود پیراهنش -


بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد