و.ک(289)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
چشم ِ کور خشم - بخش اول - "اجاقِ روشنِ" خشم و "کینه ی کورِ" رستم
***
رستم، "پرورنده" ی سیاوش:
به یزدان که تا در جهان زنده ام / به "کینِ" سیاوش، دل آکنده ام
***
"اجاقِ روشنِ" خشم و "کینه ی کورِ" رستم
***
فرامرز چون سرخه* را یافت چنگ / بیازید زان سان که یازد پلنگ -
گرفتش کمربند و از پشت زین / برآورد و زد ناگهان بر زمین -
پیاده به پیش اندر افگند خوار / به لشکرگه آوردش از کارزار -
فرامرز پیش پدر شد چو گرد / به پیروزی از روزگار نبرد -
به سرخه نگه کرد پس پیلتن / یکی سرو آزاده بد بر چمن -
برش چون بر شیر و رخ چون بهار / ز مشک سیه کرده بر گل نگار -
بفرمود پس تا برندش به دشت / ابا خنجر و روزبانان و تشت -
ببندند دستش به خم کمند / بخوابند بر خاک چون گوسفند -
بسان سیاوش سرش را ز تن / ببرند و کرگس بپوشد کفن -
چو بشنید طوسِ سپهبد، برفت / به خون ریختن روی بنهاد تفت -
بدو سرخه گفت ای سرافراز شاه / چه ریزی همی خون من بیگناه -
سیاوش مرا بود هم سال و دوست / روانم پر از درد و اندوه اوست -
مرا دیده پرآب بد روز و شب / همیشه به نفرین گشاده دو لب -
دل طوس بخشایش آورد سخت / بران نامبردار برگشته بخت -
بر رستم آمد بگفت این سخن / که پور سپهدار افگند بن -
« چنین گفت رستم که گر شهریار / چنان خستهدل شاید و سوگوار -
همیشه دل و جان افراسیاب / پر از درد باد و دو دیده پرآب » -
همان تشت و خنجر زواره ببرد / بدان روزبانان لشکر سپرد -
سرش را به خنجر ببرید زار / زمانی خروشید و برگشت کار -
و خروش و گلایه فردوسی از دل بر می آید که:
جهانا چه خواهی ز پروردگان / چه پروردگان، داغ دل بردگان -
« چه خواهی ز پروردگان »، دستِ خود از سرِ این پدران و پرورندگان که نه، بل « داغ دل بردگان »، بدار. داغ دیدگانِ فرزند، که آتشِ "روشن" و خاموش ناشدنی کینه ی "کور" دمی رهایشان نمی سازد.
....................................................
پ ن:
*سرخه، پسر افراسیاب:
افراسیاب،
فرستاد و مر سرخه* را پیش خواند / ز رستم بسی داستانها براند -
تو فرزندی و نیکخواه منی / ستون سپاهی و ماه منی -
ز پیش پدر سرخه* بیرون کشید / درفش و سپه را به هامون کشید -
سرخه*، اسیر فرامرز رستم:
فرامرز پیش پدر شد چو گرد / به پیروزی از روزگار نبرد -
به پیش اندرون سرخه* را بسته دست / بکرده ورازاد** را یال پست -
سرخه*، کشته بدست طوس:
رستم اورا به تلافی مرگ سیاوش، به دست طوس سپرد، تا با تدارکِ " تشت و خنجر" و شبیه سازی کشتن سیاووش، سر از بدنش جدا سازند.
طوس (ایفاگر نقش دمور و گروی زره در کشتن سیاووش) به درخواست رستم و به کین سیاووش، دستور بریدن سرش را داد:
همان سرخه* ی نامور کشته شد/چنان دولت تیز برگشته شد -
سرخه* به مباشرت زواره و بدستِ "روزبانان"، سرش بریده شد:
دل طوس بخشایش آورد سخت / بران نامبردار برگشته بخت -
بر رستم آمد بگفت این سخن / که پور سپهدار افگند بن -
همان تشت و خنجر زواره ببرد / بدان روزبانان لشکر سپرد -
سرش را به خنجر ببرید زار / زمانی خروشید و برگشت کار -
** ورازاد:
ورازاد**، شاه سپنجاب:
همی رفت تا مرز توران رسید / ز دشمن کسی را به ره بر ندید -
دران مرز شاه سپیجاب بود / که با لشکر و گنج و با آب بود -
ورازاد** بد نام آن پهلوان / دلیر و سپه تاز و روشن روان -
چنان بر گرفتش ز زین خدنگ/ که گفتی یکی پشه دارد به چنگ -
بیفکند بر خاک و آمد فرود/ سیاووش را داد چندی درود -
سر نامور دور کرد از تنش/ پر از خون بیالود پیراهنش -
بهادر امیرعضدی