برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

نام و نشان بزرگان، از اسرار مگو - بخش هفتم - اسکندر

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

نام و نشان بزرگان، از اسرار مگو -  بخش هفتم 

بنا بر عادت و ایجاب، رسمِ نا نوشته ایی، بین یلان و سران برجسته ی سپاه مرسوم بوده ست که نامشان مخفی بماند. یا با نشانی و "آدرس" غلط، حریف را گمراه میکرده اند. و بیش از همه، نام رستم بنا به حفظ " امنیّتِ استراتژیک " نظامی، مخفی می مانده. 

*** 

« بیطقون »،نام عاریه ایی اسکندر.

***

 اسکندر، نزد قیدافه،  خود را « بیطقون »، وزیر اسکندر معرفی میکند:

ورا دید قیدافه بنواختش / بپرسید بسیار و بنشاختش -

 خورشهای بسیار آورده شد / می آورد و چون خوردنی خورده شد -

 طبقهای زرین و سیمین نهاد / نخستین ز قیدافه کردند یاد -

 به می خوردن اندر گرانمایه شاه / فزون کرد سوی سکندر نگاه -

 به گنجور گفت آن درخشان حریر / نوشته برو صورت دلپذیر -

 به پیش من آور چنان هم که هست / به تندی برو هیچ مبسای دست -

 بیاورد گنجور و بنهاد پیش / چو دیدش نگه کرد ز اندازه بیش - 

 بدانست قیدافه کو قیصرست / بران لشکر نامور مهترست -

 فرستاده ای کرده از خویشتن / دلیر آمدست اندر این انجمن - 


 بخندید قیدافه از کار اوی / دلش گشت خرم به بازار اوی -

 ازان پس بدر کرد کسهای خویش / فرستاده را تنگ بنشاند پیش -

 بدو گفت کای زاده ی فیلقوس ** / همت بزم و رزمست و هم نعم و بوس -

 سکندر ز گفتار او گشت زرد / روان پر ز درد و رخان لاژورد - 

بدو گفت کای مهتر پر خرد / چنین گفتن از تو نه اندر خورد - 

منم « بیطقون »کدخدای جهان / چنین زاده فیلقوسم مخوان - 

بدو گفت قیدافه کز داوری / لبت را بپرداز کاسکندری -

 بیاورد بنهاد پیشش حریر / نوشته برو صورت دلپذیر - 

..........................................................................

پ ن:

 *    « بیطقون »، وزیر اسکندر:

 بفرمود تا پیش او شد وزیر / بدو داد فرمان و تاج و سریر - 

خردمند را « بیطقون » بود نام / یکی رای زن مرد گسترده کام –


 **    فیلقوس، کنایه به نام پدرِ مادرِ اسکندر، فیلیپوس یا فیلیپ. (اسکندر، به تعبیری فرزند دارابِ بهمن و ناهید یا همای، دخترِ قیصرِ روم ( فیلیپ) بود:

 یکی دختری دارد این نامدار / به بالای سرو و به رخ چون بهار -

 نگاری که ناهید خوانی ورا / بر اورنگ زرین نشانی ورا - 


 ناهید یا همای: 

نوشتند نامه که پور همای / سپاهی بیاورد بی مر ز جای -


و به تعبیری دیگر، فیلیپ شاه یونانیان، و به تعبیرِ فردوسی قیصر روم:

 به روم اندرون شاه بد فیلقوس / کجا بود با رای او شاه سوس


 روسان و فرنگیان ، اسکندر را کنار مرده مادرش می یابد . او را به فرزندی می برد و تربیتش را به ارسطو می سپارد .  


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد