برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
نخواستن پیروزی جز به داد، درقاموس و باورِ پهلوانی یلانِ شاهنامه - بخش 1 -
***
رستم زندگی و بقای خود را جز به "داد" نمی خواهد.
***
رستم اهلِ استغاثه و کرنش نیست. رستم گدایی نمیکند. رستم قلدر منشانه، خواهان ظَفَر و پیروزی از دادارِ دادگر ست. می گوید اگر نبرد من بر پایه ی داد نیست، پیروزی برای من، چنگی به دل نمی زند. مباد که چون منی خواهانش باشم. و طلبکارانه، با کردگارِ دادگر، اینگونه سخن می گوید: اگر منش و رای افراسیاب بر بیداد استوار باشد، پیروزی، همانا مرا بایسته ست.
رستم در نبرد با پولاد وند:
عمودی بزد بر سرش پیلتن / که بشنید آواز او انجمن -
چنان تیره شد چشم پولادوند / که دستش عنان را نبد کار بند -
تهمتن بران بد که مغز سرش / ببیند پر از رنگ تیره برش -
چو پولادوند از بر زین بماند / تهمتن جهان آفرین را بخواند -
که ای برتر از گردش روزگار / جهاندار و بینا و پروردگار -
گرین گردش جنگ من داد نیست / روانم بدان گیتی آباد نیست -
روا دارم از دست پولادوند / روان مرا برگشاید ز بند -
ور افراسیابست بیدادگر / تو مستان ز من دست و زور و هنر -
که گر من شوم کشته بر دست اوی / بایران نماند یکی جنگجوی -
نه مرد کشاورز و نه پیشهور / نه خاک و نه کشور نه بوم و نه بر -