برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه
***
( 12 ) - « اصطلاحِ روز، روز منست »، در شاهنامه فردوسی.
***
چنین گفت رستم بایرانیان/کزین جنگ دشمن کند جان، زیان-
که امروز پیروزی روز ماست/بلند آسمان لشکر افروز ماست-
گر ایدونک نیرو دهد دادگر/پدید آورد رخش رخشان هنر-
برین دشت من گورستانی کنم/برومند را شارستانی کنم-
*
به اهرن سپردند پس دخترش/به دستوری مهربان مادرش-
ز ایوان چو مردم پراکنده شد/دل نامور زان سخن زنده شد-
همانگاه قیصر ز ایوان براند/بزرگان و فرزانگان را بخواند-
چنین گفت کامروز روز منست / بلند آسمان دلفروز منست -
که کس چون دو داماد من در جهان/نبینند بیش از کهان و مهان-
*
ز بهرام بشنید منذر سخن / به مردی یکی پاسخ افگند بن -
چنین گفت کاین روزگار منست / برین دشت روز شکار منست -
*
بلشکر چنین گفت هومان شیر/که ای رزم دیده سران دلیر-
چو روشن شود تیره شب روز ماست / که این اختر گیتی افروز ماست -
شما را همه شادکامی بود/مرا خوبی و نیکنامی بود-
*
چنین گفت رستم بایرانیان/کزین جنگ دشمن کند جان زیان-
*
کنون تخت و دیهیم را روز ماست/سرو کار با بخت پیروز ماست-
چو بینیم چهر تو وبخت تو/سپاه وکلاه تو وتخت تو-
*
خروش آمد از گرز و گوپال و تیغ/از آهن زمین بود وز گرد میغ-
همی گفت هرکس که خسرو کجاست/که امروز پیروزی روز ماست-