و.ک(272)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
« استودان »، در شاهنامه فردوسی.
***
افراسیاب در متن نامه اش به پدر بزرگش "پشنگ زادشم" :
دگر سام رفت از در شهریار / همانا نیاید بدین کارزار -
"ستودان"* همی سازدش زال زر / ندارد همی جنگ را پای و پر -
*
مگر رستم آید بدین رزمگاه / وگر نه بد آید بماه زین سپاه -
" ستودان " نیابیم یک تن نه گور / بکوبندمان سر به سم ستور -
*
چو آن پاسخ نامه دارا بخواند/ز کار جهان در شگفتی بماند-
سرانجام گفت این ز کشتن بتر/که من پیش رومی ببندم کمر-
"ستودان" مرا بهتر آید ز ننگ/یکی داستان زد برین مرد سنگ-
*
که کندی دل و مغز دیو سپید/که دارد به بازوی خویش این امید-
سر جادوان را بکندم ز تن/"ستودان" ندیدند و گور و کفن-*
کنون این سرای و نشست منست/همان زاولستان به دست منست-*
مرا آرزو بد که در بسترست/برآید به هنگام هوش از برت-*
سکندر پیاده به پیش اندرون/بزرگان همه دیدگان پر ز خون-*
تن خویش چون دید خسته به تیر/"ستودان" نفرمود و مشک و عبیر-نه افسر نه دیبای رومی نه تخت/چو از بندگان دید تاریک بخت -
*
جهاندارت انگیخت از انجمن/"ستودانت" ایدر بود هم کفن-
گزند آیدت زان سر بیگزند/که از تن بریدند چون گوسفند-*
بدین زور و این فره و دستبرد/ندیدم بوردگه نیز گرد-*
همه جامههاشان کبود و سیاه/دو هفته ببودند با سوگ شاه-