و.ک(021)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
ارسطالیس و تدوین ِ نقشه ی راه ِ اسکندر.
***
ارسطالیس، راه و رسم حکمرانی و سرحد داری را به شاه نو رسیده و جوان، می آموزد:
سکندر، به تخت ِ نیا بر نشست / بهی جُست و دست ِ بدی را ببست -
یکی نامداری بُد آنگه به روم / کزو شاد بُد آن همه مرز و بوم -
حکیمی که بُد ارسطالیس نام / خردمند و بیدار و گسترده کام -
به پیش سکندر شد آن پاکرای / زبان کرد گویا و بگرفت جای -
بدو گفت کای مهتر شادکام / همی گم کُنی اندرین کار نام -
که تخت کیان چون تو بسیار دید / نخواهد همی با کسی آرمید -
هرانگه که گویی رسیدم به جای / نباید به گیتی مرا رهنمای -
چنان دان که نادانترین کس، توی / اگر پند دانندگان نشنوی -
ز خاکیم و هم خاک را زاده ایم / به بیچارگی دل بدو داده ایم -
اگر نیک باشی، بماندت نام / به تخت کیی بر بُوی شادکام -
وگر بد کنی جز بدی ندروی / شبی در جهان شادمان نغنوی -
به نیکی بود شاه را دسترس / به بد روز گیتی نجستست کس -
سکندر شنید این پسند آمدش / سخنگوی را فرّه مند آمدش -
به فرمان او کرد کاری که کرد / ز بزم و ز رزم و ز ننگ و نبرد -
به نو هر زمانیش بنواختی / چو رفتی بر تخت بنشاختی -
بهادر امیرعضدی