و.ک(237)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
استراتژی یا " نقشه ی راه ِ سرحد داری" در قاموس ِ منوچهر شاه
***
سردار سپه منوچهر، هفت روز در سوگ ِ پدر نشست:
به هشتم، بیامد "منوچهر شاه" / بسر بر نهاد آن کیانی کلاه -
چو دیهیم شاهی بسر بر نهاد / جهان را سراسر همه مژده داد -
"به داد و به آیین و مردانگی / به نیکی و پاکی و فرزانگی" -
منم گفت بر تخت ِ گردان سپهر / همم خشم و جنگست و هم داد و مهر -
فروزنده ی میغ و بُرّنده تیغ / بجنگ اندرون، جان ندارم دریغ -
بَدان را ز بد، دست کوته کنم / زمین را بکین، رنگ دیبه کنم -
"ابا این هنرها، یکی بنده ام / جهان آفرین را پرستنده ام" -
همه دست، بر روی گریان زنیم / "همه داستانها، ز یزدان زنیم" -
"کزو تاج و تختست، ازویم سپاه / ازویم سپاس و بدویم پناه" -
"براه ِ فریدون ِ فرخ رویم" / نیامان کهن بود، گر ما نویم -
هر آنکس، که در هفت کشور زمین / بگردد ز راه و بتابد ز دین -
نماینده ی رنج ِ درویش را / زبون داشتن مردم ِ خویش را -
برافراختن سر به بیشی و گنج / به رنجور مردم نماینده رنج -
"همه، نزد ِ من، سر به سر، کافرند / وز آهرمن ِ بد کنش، بدترند" -
"هر آن کس، که او جز برین دین بود / ز یزدان و از منش، نفرین بود" -
وزان پس، به شمشیر یازیم دست / کنم سر به سر، کشور و مرز، پست -